چکیده:
مسلمانان از نخستین روزهای حیات فلسفه، شاهد دغدغه فلاسفه در اصلاح جامعه اسلامی بودهاند (تاریخچه)؛ اما دغدغه ابنرشد در تحلیل رابطه چندوجهی دین و سیاست بر پایه فقه و فلسفه، مورد توجه جدی قرار نگرفته است (پیشینه)؛ ازاینرو، ابهام در وجوه چنین رابطهای از نگاه ابنرشد، همچنان باقی است (مسئله) بنابراین، پرسش از «چگونگی نگاه ابنرشد در رابطه بین دین و سیاست» پرسش اصلی و «ارائه الگوی پیوند دین و سیاست بر پایه فلسفه و فقه از سوی ابنرشد» گمان این مقاله را شکل داده است. (فرضیه) مقاله پیشرو میکوشد با شیوه اسنادی با رویکردی تفسیری (روش) به تبیین مشکل اصلی جامعه اسلامی و عرضه راهحل آن از منظر ابنرشد اندلسی بپردازد (هدف). نتایج نوشتار پیش رو، این است که حلقه ارتباطی بین دین و سیاست در نزد ابنرشد، همان فلسفه است؛ درنتیجه، رئیس مدینه فاضله، هم فیلسوف است و هم فقیه؛ همانگونهکه خود او فیلسوف ـ فقیه بود. همچنین در این تحقیق بر این نکته تاکید میشود: توجه به دو بعد نظر و عمل، برای اصلاح یک جامعه لازم است؛ بنابراین، فقه به تنهایی و فلسفه بهتنهایی، کارآمدی لازم جهت تحقق این مهم را نخواهند داشت (یافته).
خلاصه ماشینی:
"به همین دلیل ، ابن رشد معتقـد اسـت همـانگونـه کـه در نفس آدمی سه قؤە عقلیه و غضبیه و شهویه قرار دارد – که منشأ فضایل خلقیه اند ـ- و اعتدال آدمی به این است که ریاست این قوا با قؤە ناطقه ، یعنی عقل باشد ـ به این صـورتکـه عقـل بگوید قؤە غضبیه در کجا و به چه مقدار منشأ شجاعت گـردد و عقـل تعیـین کنـد کـه قـؤە شهویه در چه زمانی و مکانی و به چه مقدار منشأ عفت شود ـ در مدینۀ فاضله هـم ریاسـت باید از آن افضل اجزای این مدینه ، یعنی اهل علوم نظری – که در ساختار و طبقه بندی علوم به نوعی مبنای علوم دیگر قرار میگرفت – باشد؛ و این همان عدلی است که بایـد در مدینـۀ فاضله حکم فرما باشد (ابن رشد، ٢٠٠٢الف : ٧٦–٧٧).
البته ابن رشد – چنانکه گذشت ـ بر این نکته تأکید میکند که عقل در فهم مبـادی عمل ، در مقایسه با وحی، ناقص است ؛ و تصریح میکند کـه شـریعت برخاسـته از عقـل و وحی، کامل است ، اما شریعت برخاسته از عقل ، به تنهایی ناقص ؛ ولی درعین حال، جایگـاه فقه در نزد ابن رشد، به اندازٔە فلسفه نیست ؛ به تعبیردیگر، اگر مدینۀ فاضله ای نبـود و مـثلا در کل دنیا فقط یک نفر وجود داشت ، فقط فلسفه برای وی کافی بـود."