چکیده:
زنده شدن فرد اعدامی بهندرت اتفاق میافتد. با وجود این، تکرار حکم اعدام یا عدم آن در مورد چنین فردی امر پیچیده و حساسی است. قتل یک انسان بیگناه برابر قتل نوع انسان محسوب شده و نیز حیات یک انسان، مانند حیات نوع بشریت است. برخی از فقهای عظام در این مورد به بقای حد و قصاص حکم دادهاند، زیرا حکم صادره در مورد چنین فردی، اعدام است و مسمای این حکم زمانی محقق میشود که عدم حیات و مرگ او حاصل شود. همچنین در روایت صحیحهای از امام علی (ع) در مورد حکم سنگسار فردی که هنوز رمقی در او باقی مانده بود، امام (ع) به سنگسار مجدد مجرم حکم کردهاند. در این مورد نیز با باقی ماندن حیات مجرم، اعدام باید مجدداً اجرا شود.
در این مقاله روایت ابانبن عثمان، عدم تکرار حد رجم در صورت فرار، شرط اعتدا به مثل در قصاص و قاعدۀ درء نیز بهعنوان ادلۀ منع تکرار حکم اعدام، نقد و بررسی خواهند شد.
Liven executed man rarely occur. However، repeating the sentence or otherwise of such complicated and sensitive person.The murder an innocent person is against murder of humanity and human life، like the life of humanitySome of the Grand Ayatollahs jurisprudents in this case warrant in the the survival and the judgment sentence because of such individual's executed. And butternut this Judgement when he researcher that the lack of life and death for sure.Also Shyhhay story of Imam Ali (AS) in the case of someone who still sit in his stoning remaining، the Imam (AS) stoning warrant to have the offender again. In this case the remaining life of the offender، the death must be againrun.The story of AbanibnUthman، fled to repeat the stoning in a condition to moderation as well as evidence of retribution and Dr’ rule prohibiting the the death sentence repetition، is critically examined. In this paper، the resources collected by library and writers have used the The analytic methodology.
خلاصه ماشینی:
اولین دلیلی که از ادلۀ نفی تکـرار قصـاص بررسی میکنیم ، این روایت خواهد بود: «علیبن إبراهیم عن أبیه عن بعض أصحابه عن أبان بن عثمـان عمـن أخبـره عـن أحدهما(ع ) قال : أتی عمربن الخطاب برجل قد قتل أخا رجل فدفعـه إلیـه و أمـره بقتله فضربه الرجل حتی رأی أنه قد قتله فحمل إلی منزله فوجدوا به رمقا فعالجوه فبرأ فلما خرج أخذه أخو المقتول الأول فقال أنت قاتل أخی و لی أن أقتلک فقـال قد قتلتنی مرة فانطلق به إلی عمر فأمره بقتله فخرج و هو یقول والله قتلتنـی مـرة فمروا علی أمیرالمؤمنین (ع ) فأخبره خبره فقال لاتعجل حتی أخرج إلیـک فـدخل علی عمر فقال لیس الحکم فیه هکذا فقال ما هو یا أباالحسن فقال یقتص هذا مـن أخی المقتول الأول ما صنع به ثم یقتله بأخیه فنظر الرجل أنه إن اقـتص منـه أتـی علی نفسه فعفا عنه و تتارکا؛ مردی را نزد عمربن خطاب آوردند که برادر کسی را عمدا کشته بود، عمر قاتل را به ولی مقتول تحویل داد و امر کـرد تـا او را بـه قتـل رسـاند، مـرد او را بـا شمشیر زد و گمان کرد که به قتل رسیده است و مقتول را به خانه اش بردنـد و مشاهده کردند که هنوز رمقی به تن دارد و او را معالجه کردند تا صحت یافت ، و چون بیرون آمد، برادر مقتول به او گفت تو قاتل برادر منـی و بایـد مـن تـرا بکشم ، و مرد میگفت : تو یک بار مرا کشته ای، او را به نزد عمـر بـرد و او امـر کرد که بار دیگر او را بکشد، مرد بیرون آمد و میگفت ای مردم به خدا سوگند یک بار مرا به قتل رسانیده است ، و در این میان گذارشان بر علی(ع ) افتـاد، وی ماجرا را برای او گزارش داد، حضرت ولی مقتول را فرمود: شتاب نکن دربـارة او صبر کن تا من بیرون آیم ، آن گاه نزد عمر رفته گفت : حکم آن نیست که تـو فرمان داده ای، عمر پرسید پـس حکـم آن چیسـت ؟ آن حضـرت فرمـود: ایـن شخص باید ابتدا از برادر مقتول در مقابل آنچه بر او وارد کرده ، قصاص کند و سپس او به قصاص برادرش او را بکشد، ولی دم چون چنین دید، فکر کرد اگر او بخواهد وی را در قبال ضرباتی که خورده قصاص کند، جان میسپارد لذا او را بخشید و یکدیگر را ترک کردند» (کلینی، ١٤٠٧، ج ٧: ٣٦٠).