چکیده:
در این نوشتار درصدد بررسی تطبیقی مفهوم سنت در اندیشه متفکران ایرانی با تکیه بر اندیشههای داریوش شایگان و سید حسین نصر براساس نظریه کنش بوردیو خواهیم بود. براساس این استدلال اندیشهها براساس عادتواره شکل میگیرد و تغییر و تحول در عادتواره، تحولات فکری را در پی دارد. براساس این نظریه سنت را بهمثابه یک عادتواره بهکار میبریم که برساخته و برسازنده است. ازاینرو تفاوت دیدگاههای این دو اندیشمند همعصر در مورد سنت و نیز تحولات فکری شایگان را بر این اساس توضیح خواهیم داد و درصدد پاسخ به این پرسش خواهیم بود که منطق شکلگیری مفهوم سنت در اندیشههای این دو متفکر و نیز شباهتها و تفاوتهای این مفهوم چگونه بوده است؟ بنابراین به تفکیک دیدگاههای آنان در دو حوزه سنت، مدرنیته و انسانشناسی خواهیم پرداخت.
In this paper we sought to study the concept of tradition comparatively in the thoughts of Iranian thinkers emphasizing on the thoughts of Dariush Shaygan and Seyyed Hossein Nasr based on Bordeaux's Theory of Practice. We argue that the thoughts are formed based on habitus, and development and change in habits result in thinking changes. According to this theory, we used this tradition as a habitus which was constructed. Therefore, the differences between the thoughts of these two contemporary thinkers about tradition and also changes in thoughts of Shaygan were explained based on this theory and sought to answer this question that what was the logic of the tradition concept formation in thoughts of these two thinkers and also the similarities and differences of this concept? Therefore, their views on the two fields of tradition, modernity and anthropology were discussed.
خلاصه ماشینی:
تجربۀ زیست شایگان در شرایط متفاوت اجتماعی پس از انقلاب ایران و مشاهدة حوادث سیاسی و اجتماعی در نظام جدید داعیه دار دفاع از سنت ، تغییر روند مطالعاتی وی به سمت اندیشمندان پست مدرن ، وی را به کسب عادت واره های جدید و تغییر در گرایش های فکری خود به خصوص به تغییر در تلقی وی از سنت و غرب که اینک از آن با عنوان مدرنیته دفاع می کند، سوق داد.
ویژگی های اندیشۀ متجدد از منظر نصر تجدد در مقابل هزاران سال زندگی انسان روی زمین و براساس سنت هایی که خداوند در آن حاضر بوده است ، قرار می گیرد.
انسان جهش یافته دچار التقاطی یکپارچه و اغلب مشکوک است و وجود او در تسخیر همین اختلاط است که خود نیز تجسم تمام عیار آن است (شایگان ، ١٣٨٦: ٢١٤)، اما مهاجر سیار به تجزیه و چندپارگی خود آگاه است ، ساخته های ذهنی قرص و محکم را به کل نفی میکند و شخصیت او همچون لباس آرلکن ١ از رنگ های گوناگون ساخته شده است (همان : ٢١٤)، وی جزم گرا نیست و میداند که انسانی چهل تکه است .
درحالی که شایگان معتقد است انسان کنونی هویتی متمایز از انسان سنتی یا غربی کسب کرده و دیگر هویت وی نه از طریق تأکید بر یک فرهنگ خاص ، بلکه از طریق همزمانی گفتارها و آگاهی از فرهنگ های گوناگون تشکیل می شود.