چکیده:
در قرآن کریم از جمله در آیات 30 تا 33 بقره، از تعلیم «اسماء» به حضرت آدم×، به مثابه خلیفه برگزیده الهی در زمین، یاد شده است اما با توجه به بیان سربسته قرآن و عدم انسجام و همگونی لازم در روایات تفسیری، آراء مفسران نیز در تحلیل آن مختلف است. در مقاله حاضر سه دیدگاه متمایز دراینباره مطرح شده است: دیدگاه اول به معنای ظاهری تعلیم اسماء و حمل آن بر آموزش نامهای اشیاء نظر دارد؛ دومین دیدگاه افزون بر نامهای اشیاء، خصوصیات و معانی دقیق و گسترده اشیاء را نیز در این تعلیم مطرح میکند؛ در سومین دیدگاه از اسماء، تحلیلی فلسفی عرفانی ارائه شده است و آن را به حقایق نورانی فراتر از عالم طبیعت تفسیر کرده است. دو دیدگاه نخست با نقد جدی همراه است و دیدگاه سوم قابل دفاع است. در عین حال بر اساس برخی شواهد روایی از وجه دیگری نیز میتوان در تحلیل علم الاسماء و نسبت تعلیم اسماء با جریان جعل خلافت سخن گفت که با ساختار آیات نیز همگونتر است. بر پایه این وجه، اسماء به همان نام و نشانهای متعارف افراد خاصی از اولیاء و حجتهای الهی قابل تفسیر است.
خلاصه ماشینی:
"مناقشهای که ممکن است بر این وجه وارد شود آن است که این دیدگاه بهرغم آنکه تعلیم اسماء را توسعه داده، تحلیل شایستهای از علم الاسماء بهگونهای که با مقام خلافت الهی و برتری ذاتی آدم بر فرشتگان تناسب داشته باشد، ارائه نکرده است؛ اولا دانستن نام و معانی و خصوصیات همة اشیا چه تناسبی با خلافت و جانشینی و نمایندگی از خدا دارد؟ مگر خلافت الهی که در آیات گذشته به تعبیری مطلق آمده و مورد سؤال و ابهام ملائکه نیز واقع شده، تنها در جنبة علمی صرف منظور بوده است؟ ثانیا صرف گستردگی علمی اگر در علم متعارف به اسماء و معانی آنها مراد باشد، دلیلی بر فضل ذاتی آدم× بر فرشتگان نیست و مایة تمامیت حجت الهی بر آنان به نظر نمیرسد؛ چراکه این اشکال برای فرشتگان باقی میماند که همان تعلیمات را اگر خداوند به آنان هم میداد، مانند آدم میآموختند.
طبعا این پیشفرض را میتوان رأی مشهور و حاکم در میان مفسران دانست که در روایات نیز مؤید دارد، اما به پشتیبانی برخی دیگر از شواهد روایی میتوان از وجه دیگری نیز در نقش تعلیم اسماء نسبت به جریان جعل خلافت سخن گفت که بر پایة آن، اسماء به همان نام و نشانهای متعارف افراد خاصی قابل تفسیر باشد که آشنایی با ایشان ابهام فرشتگان را برطرف ساخته است."