چکیده:
جهان انسانی سه دوره جهان شناسی را تجربه کرده است : اسطوره ای، فلسفی و علمی. که دوره ی اسطوره ای بسیار طولانی بوده است و در میان پیروان ادیان الهی جلوه ی بیشتری دارد. اسطوره واژه ای معرب از واژه ی یونانی هیستوریا میباشد. با ادبیات حماسی در آغاز پیدایش ، پیوند یافته است و در شاهنامه ، این بزرگ اثر حماسی، در شکل موجودات فرازمینی مثبت و منفی نمودار میشود که موجودات مثبت را طبق کیش زرتشتی، آفریده اهوره مزدا و موجودات منفی را آفریده انگره مئینیو میدانند. که موجودات منفی گاهی در قالب یک موجود عظیم الجثه و خطرناک چون : اژدها جلوه میکند که از دهانش آتش درمیآید. در واقع این همان اژدهای سه پوزه و سه سر و شش چشم اوستاست . موجودات منفی در شاهنامه به صورت های اهریمن ، ابلیس و غول جلوه مییابند. که نمایانگر نیروهای شر و بدی هستند و حوادث منفی در شاهنامه حاصل منش و کردار موجودات منفی افسانه میباشد. نگارنده بر آن شده است که موجودات را از جایگاه کاربردی و پیدایش این موجودات و ارتباط با دیگر اجزای شاهنامه بررسی نماید تا خوانش و ریشه ی این موجودات در زبان های دیگر برای درک مفاهیم شاهنامه ، شناخته شود.
خلاصه ماشینی:
"برآن راه واژ و نه دیو نژند یکی ژرف چاهی به ره بر بکند سپس ابلیس واژونه این ژرف چاه به خاشاک پوشید و بسپرد راه (فردوسی، ١٣٨٤) در جای دیگری به گمراه کردن جمشید میپردازد: چو ابلیس پوسته دید این سخن یکی پند دیگر بیفکند بن بدو گفت : چون سوی من تافتی زگیتی همه کام دل یافتی (فردوسی، ١٣٨٤) پس از داستان ضحاک از «ابلیس » به نام اهریمن یاد میشود اما چون کاووس شاه از بند هاماوران رها میشود و به پارس می - آید و دیوان را در البرز کوه به ساختن بناهای با شکوه وامیدارد دیوان رنجور میشوند و روزی «ابلیس » پنهان از کاووس شاه به دیوان میآید، تا راهی برای نابودی کاووس بیندیشد و آنان ، دیوی را به نزدیکی کاووس میفرستند و او را به پرواز به آسمان ها تشویق میکنند (رستگار فسایی، ١٣٧٩) چنان بود که ابلیس روزی پگاه یکی انجمن کرد پنهان زشاه به دیوان چنین گفت که امروز کار به رنج و به سختیست با شهریار یکی دیو باید کنون نغز دست که داند زهرگونه رای و نشست شود جان کاووس بیره کند به دیوان براین رنج کوته کند بگرداندش سر ز یزدان پاک فشاند برآن فر زیباش خاک (فردوسی، ١٣٨٤) واژه ی «ابلیس » درشاهنامه کاربردهای گوناگونی داشته است که عبارتند از: الف : نمایان شدن ابلیس به صورت انسان نیک سرشت برای گمراه کردن ضحاک: چنان بود که ابلیس روزی پگاه بیامد بسان یکی نیکخواه دل پورش از راه نیکی ببرد جوان گوش گفتار او را سپرد همانا خوش آمدش گفتار او برآکنده بر تارک خویش خاک چو ابلیس دید آن که او دل بباد برافکند از آن گشت بسیار شاد فراوان سخن گفت و زیبا و نغز جوان را ز دانش تهی کرد مغز (فردوسی، ١٣٨٤) ب : گاهی ابلیس نماد قدرت و نیروی زیاد است : (برتری در جنگ آوری و شراب خواری) سران جهاندار برخاستند ابر پهلوان خواهش آراستند که ما را بر این جام می جای نیست به می با تو ابلیس را پای نیست (فردوسی، ١٣٨٤ ) که این شیر دل رستم زابلی ست بدین لشکر اکنون بباید گریست که ابلیس با او نتابد به جنگ به خشکی پلنگ و به دریا نهنگ (فردوسی، ١٣٨٤) ٣- غول ١."