چکیده:
مولوی یکی از بزرگ ترین شاعران فارسی وتاثیرگذار در تاریخ ادب فارسی است که میتواند مایه ی فخر و ارزشمندی تاریخ ادبیات این مرز و بوم باشد. هدف مقاله حاضر بررسی معانی و مصادیق خیال در مثنوی مولوی می باشد. در این مکتوب ، روش تحقیق به صورت توصیفی- تحلیلی بوده و یافته ها و نتایج این پژوهش ، هنرآفرینی وخلاقیت مولوی را در به کارگیری معانی و مصادیق خیال به صورتهای گوناگون نشان میدهد. نتیجه بررسی ابیات و حکایتهای شش دفتر مثنوی، حاکی از آن است که خیال از مفاهیمی است که بسیار مورد تعمق و توجه مولوی قرار داشته و به نوعی در تفکر او تبدیل به نیرویی هستی شناختی و معرفت شناختی شده است که در زندگی و سلوک فردی و جمعی انسان و در مجموع در حیات دنیوی و اخروی او بسیار تاثیر گذار است .
خلاصه ماشینی:
"هر چند حکما در تعریف قوه خیال به عنوان یکی از قوای باطنی گفته اند: «خیال خزانه صور و نگه دارنده آنها است و خود مدرک نیست بلکه معین بر ادراک است از این رو مستقیما نقش ادراکی ندارد و صرفا محل نگه داری صور و مخزن آنها است »(حسین زاده ، ١٣٨٥: ٦٩)؛ اما مولوی آن را ابزار درک و فهم عالم غیبی و امور ماورائی میشمرد و میگوید: پس مگو جمله خیــــال است و ضلال بیحقیقت نیست در عـــــــــالم خیال (دفتر دوم : ٢٩٣٤) البته درک حاصل از آن را هم برای شناخت حقیقت لامکان و لاتعین ناقص میشمارد: لامکانی نه کـــــــــــه در فهم آیدت هر دمی در وی خیــــــــــالی زایدت بل مکان و لامکان در حـــــــــکم او همچو در حـــــــــکم بهشتی چارجو (دفتر اول : ١٥٨٤-١٥٨٣) به همین دلیل ، تأکید میکند انسانهای کامل از خیال فراترند و برای دیدن حقیقت نیازی به واسطه گری عالم خیال ندارند، آنها که جانهایشان در وصال حق بالغ شده ، از تصویر و خیال که اسباب بازی کودکان است ، رسته اند: این تصور ویـــــــــن تخیل لعبت است تا تــــــو طفلی پس بدانت حاجت است چون زطفلی رست جــــان شد در وصال فارغ از حس است و تصـــــــویر و خیال (دفتر سوم : ٤١١٣-٤١١٢) برای این عارفان پاک باخته و اولیاء الله خیال معنی ویژه ای دارد: آن خیالاتی کـــــــــــه دام اولیاست عکس مهـــــــرویان بستان خداست (دفتر اول : ٧٢) فروزانفر در شرح مثنوی شریف ، «آن خیالاتی که عکس مهرویان بستان خداست » را به معنی معانی غیبی، اعم از این که از جنس واردات و احوال قلبی باشد و یا از نوع کشف باطنی و یا از جنس کرامات و درجات قرب که همه فیض حق اند به کار میبرد (فروزانفر، ١٣٤٦، ج ١، ٦٨ـ٦٩)."