چکیده:
فخررازی، برخلاف دانشمندان پیش و پس از خود، بر بداهت همه تصورات باور دارد. وی، دو دلیل بر این امر، اقامه کرده است؛ که از سوی عالمان پذیرفته نشد و خواجه نصیرالدین طوسی، هر دو دلیل او را به چالش کشید. دانشمندان پس از خواجه نیز، در ابطال این دیدگاه، بر روش وی، رفته اند. البته ملاصدرا دلیل نخست فخر را به روشی دیگر، پاسخ داده است و برخی از دانشمندان مانند مراغی، با بهره گیری از علم منطق، در رد آن کوشیدند. یکی از محققان امروزی، برخلاف همه اندیشمندان، به دفاع سرسختانه ای از دیدگاه فخررازی برخاسته و در ابطال استدلالات خواجه و ملاصدرا در رد این نظریه، بسیار کوشیده است. در این مقاله، برآنیم تا افزون بر دلایل خواجه و ملاصدرا، استدلال های دیگری بر ابطال نظریه فخر ارائه کنیم و همچنین، به استدلال های محقق یادشده در تضعیف دیدگاه خواجه و ملاصدرا، پاسخ گوییم.
خلاصه ماشینی:
"آنگاه وی، به دنبال بیان این مطلب، سه شبهه بر دیدگاه خود وارد کرده و بدانها پاسخ میگوید: شبهه اول: چنانچه اشکال شود که اگر چیزی از جهتی معلوم باشد و از جهت دیگر مجهول و از آن جهت که مجهول است در طلب آن برآییم، پس مشکلی وجود ندارد؛ در پاسخ میگوییم که اشکال گفته شده، با این پاسخ، رفع نمیگردد؛ زیرا آن چیز از همان جهت که معلوم است، نمیتواند از همان جهت مجهول باشد، در این صورت اجتماع نقیضین لازم میآید.
به باور فخررازی، از جنبه معلوم، تحصیل حاصل است و از جنبه مجهول، امکان طلب وجود ندارد ولی خواجه جنبه معلوم را راهی برای توجه به جنبه مجهول آن میداند: نکتهای که محقق طوسی بر اساس آن، فخررازی را به مغالطه در کلام متهم نموده است، صحیح به نظر نمیرسد؛ زیرا با توجه به عبارت فخررازی آنجا که میگوید: «و هو (المطلوب) مشعور من وجه دون وجه»، میتوان چنین نتیجه گرفت که نزد فخر نیز مطلوب، احد الوجهین نبوده، بلکه مطلوب امری است دو وجهی که وجهی از آن معلوم و وجهی مجهول میباشد.
البته میتوان پاسخ دیگری بر اشکال فخررازی که بر فرض سوم، وارد کرده است، بیان نمود که از اشکال بالا، دور باشد و شاید منظور خواجه نیز همین بوده باشد و آن اینکه اگر ماهیتی را با مفاهیمی که بیرون از ذات او هستند تعریف کنیم، محالی لازم نمیآید؛ زیرا شما گفتید که شناخت خاصه موصوف، مترتب بر شناخت موصوف است و از سوی دیگر، شناخت موصوف متوقف بر شناخت خاصه اوست و از این امر، دور لازم میآید."