خلاصه ماشینی:
"جمعیتمان دیگر زیاد شده بود،قطرههای به هم پیوسته از اطراف و اکناف به سوی ما میآمدند دیگر هیچ چیز نمیتوانست مانع حرکت ما به سوی هدف و مقصود شود آوازکنان و سرودگویان به جلو میرفتیم سپس به پهنه بیکران آبی رنگی رسیدیم که دوستان دیگرمان در آنجا گرد آمده بودند مدتی را به جشن و سرور گذراندیم و آن مدشد حقیقتبین در کنار ما قرار داشت و در برابر مشکلات ما را امید و دلگرمی میبخشید و ما را به وحدت و تشکیل فرامیخواند و میگفت:اگر از هم جدا شوید بار دیگر دشمنان شما را از وطنتان بیرون خواهد کرد و همیشه ما را مورد خطاب قرار میداد و میفرمود:«ای قطرهها بدانید که این سرزمینی است که شما را به موطن اصلیتان خواهد رساند این دریای کوشک مقدمه رسیدن به آن دریای بزرگ و بیکران است پس بر شماست که در برابر مشکلات موجود ایستادگی کنید و هدف اصلی خود را فراموش نکنید با وحدت خود دشمنان را مأیوس کنید و خاک سیاه بر چشمان طمعدار آنها بریزند."