چکیده:
داستان «اسکار و خانم رز» اثر نویسنده مشهور فرانسوی اریک امانوئل اشمیت، روایتگر سیر و سلوک معنوی کودکی به نام اسکار است. اسکار که به سبب ابتلا به سرطان خون در بیمارستان بستری است، با راهنمایی پرستاری به نام خانم رُز (= مامی رز)، تصمیم میگیرد که به خدا نامههایی بنویسد. در این داستان، اسکار خردسال، بطور تمثیلی، سالِکی خام و نوپا بوده و خانم رز حکم پیر و مرشد او را دارد. در ادبیات پارسی نیز داستانهایی با مضمون سفرهای معنوی وجود دارد. مراحل سفر معنوی در برجستهترین اثر منظوم عطّار، کتاب منطقالطّیر، شامل «طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا» است. در مقاله حاضر نگارنده کوشیده است تا پس از تحلیل و تطبیق وادیهای یادشده با مراحل سلوک اسکار شباهتهای این دو اثر را برجسته و به مخاطبان عرضه نماید. دلیل عمدهی شباهتهای میان مراحل سفر در هر دو اثر را میتوان پیشزمینهی مذهبی آن دو دانست.
خلاصه ماشینی:
عطار مرحلۀ دوم سلوک را گذر از وادي عشق دانسته است : بعداز ين ، وادي عشق آيد پديد غرق آتش شد کسي کانجا رسيد کس درين وادي به جز آتش مباد وانک آتش نيست ، عيشش خوش مباد عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو، سوزنده و سرکش بود گر تو را آن چشم غيبي باز شد با تو ذرات جهان همراز شد ور به چشم عقل بگشايي نظر عشق را هرگز نبيني پا و سر (اردودري، ١٣٩١: ١٨٣) اولين جمله هاي نامۀ دوم اسکار نيز حاکي از شکل گيري رابطه ي صميمي و عاشقانه ميان اين کودک و خداست : «خداي عزيز!
عطار مرحلۀ ششم را وادي حيرت معرفي ميکند: بعداز اين ، وادي حيرت آيدت کار دائم درد و حسرت آيدت مرد حيران چون رسد اين جايگاه در تحير مانده و گم کرده راه (اردودري، ١٣٩١: ١٨٣) وقتي اسکار همراه خانم رز به عبادتگاه واقع در انتهاي بيمارستان ميرود، مجسمۀ حضرت عيسي را ميبيند و غرق در حيرت ميشود و اين شگفتي و حيرت را درقالب سؤال هايي از خانم رز بروز ميدهد: وقتي مجسمه ت رو ديدم ، شوکه شدم ؛ از حالتت که لخت و لاغر روي صليب بودي با بدني که همه جايش زخمي بود و از سرت به خاطر خارها خون مياومد و ازبس درد داشتي، نميتونستي راحت اون رو رو گردنت نگه داري.