خلاصه ماشینی:
"این منارهها به تاریخ میسپارند مرا و این گنبدها.
بر بستری از آتش و خاکستر برگزیدند مرا تا خودم را به گوش جهان بیاویزم.
رازی خود را به نجوا میخواند فهمیدم هیچ چیز سکوت بردار نیست.
غنیمت76 هوشنگ رهنما یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم زان پیش که کوزهها کنند از گل ما خیام پیش ازآنکه مرگ در سکوت زخم دیدهء غروب در چهار سوی کوچهی سرد ناگهان من و تو را ازهم جدا کند، پیش ازآنکه باد ذره ذرهی تن من و تو را غباروار درگذارهء زمان و گاهوراهء زمین رها کند، پیش ازآنکه آب نام ما شوید از کتاب یاد روزگار و چشم روز را با نگار و نقش نامهای تازه آشنا کند، پیش ازآنکه خاک دزدد از لبان ما واژه واژه گفتگوی عاشقانه را، بیامان و بیبهانه،جاودانه جای در دهان ما کند، پیش ازآنکه آتش ازمیان بیشهزارهای درد سرکشد به قهر سوزد از بن آشیان جان درستی جهان وز خرابهءهای آرزوی ما"