چکیده:
در پی تفکر انسان- محوری دکارتی، انسان و جهان پیش روی او به دو مستقل جدا از هم تقسیم شدند که با برجستگی فاز بصری محیطهای امروزی، این جدایی بیشتر شد. پدیدارشناسان بسیاری از جمله هایدگر و هوسرل در پی زدودن این فاصله بودند، در این راستا موریس مرلوپونتی با مطرح کردن ادراک تنانه، حضور تن را شرط ابتدایی رسیدن فضا به منصة ظهور معرفی کرد که هال نیز در راستای تاثیرگیری از وی و ترجمة پدیدارشناسی مرلوپونتی در معماری، مفهوم پارالاکس (پارالاکس از لحاظ لغوی به معنای حالتی است که در نتیجة تغییر زاویة دید و موقعیت نگاه به ابژه ایجاد شده و فضا را در نتیجة تغییر زاویة بیننده تعریف میکند، این امر زمانی اتفاق میافتد که محورهای حرکتی بعد افقی را ترک کنند) را مطرح میکند و ادراک فضایی را در گرو شکستن پرسپکتیو و ایجاد حرکت در ابعاد عمودی و مورب و یا به تعبیری اضاف بعد زمان به فضا میداند. هدف این پژوهش شناخت پارالاکس و شاخصهای طراحی آن در افزایش غنای ادراک محیط است که در راستای آن پرسش اصلی تحقیق بدین صورت مطرح میشود : ارتباط بین پارالاکس و ادراک تنانه در معماری استیون هال چگونه است؟
این تحقیق با راهبرد تحقیق کیفی است و با رویکرد تفسیرگرایی، چارچوب فلسفی پدیدارشناسی و با بهره گیری از مدل تحقیق تلخیص شده از مبانی نظری، همچنین با کمک تحلیل نمونههای موردی نظیر موزة هلسینکی، اکتشافات درون و تسراکت زمان که جزء پروژههای مطرح استیون هال در زمینة توازن فضا و زمان است، سعی در شناخت پارالاکس و شاخصهای طراحی آن و ارتباط آن با ادراک تنانه دارد.
حرکتهای عمودی و مایل در فضا با شکستن سطوح افقی یکنواخت و ایجاد سیّالیت ادراک با توالی و ترکیب دیدهای متنوع فضایی و اضافه کردن بعد زمان در فضا از شاخصهای به دست آمده تحت ایده پارالاکس در فضای معماری، هستند. مولفة پارالاکس زمینه ادراک تنانه را فراهم میآورد.