چکیده:
رازی با تحلیل واژگان مرتبط با مفهوم معرفت از جمله شعور، ادراک، فقه، فهم و ... که از متون دینی استخراج کرده است، نتایجی معرفتشناختی را در اختیار ما قرار میدهد. از جمله نتایج بهدستآمده آن بوده که کسب معرفت برای انسان امری ممکن است و در عین حال انسان محدودیتهای معرفتی دارد؛ معرفت امری مشکک است؛ افراد بر اساس استعداد خویش در یکی از مراتب معرفت قرار میگیرند و اینگونه نیست که تمام باورهای انسان موجه باشند؛ همچنین اینکه معارفی مانند علم لدنی، علم حدسی و فراست را نمیتوان توجیه عقلانی کرد. تحلیل فخر از واژگان مرتبط با معرفت نشان میدهد که معرفت با سایر ابعاد وجودی انسان دارای تأثیر متقابل است. همچنین تحلیل وی زمینهساز استخراج نکاتی بود که امکان تعریفی دینی از معرفت را در اختیار ما قرار میدهد. در این تعریف، علاوه بر مؤلفههای باور و صدق، به تنوع کمّی و کیفی قوای معرفتی انسانها و نقش اعتماد به دیگران (بهویژه پیامبران) نیز توجه شده است. این تعریف، برونگرایانه است و نشان میدهد که اموری چون رفتار و عوامل ماورایی بر معرفت با محوریت باور مدخلیت دارند. بنابراین تفاوت نحوۀ ارتباط انسانها با ماوراء سبب تشکیک در معرفت است. بر این اساس هدف این مقاله ارائۀ تعریف جدیدی از معرفت در فضای مباحث معرفتشناختی با استفاده از مطالب ارائهشده توسط فخر رازی است و برای این هدف از روش توصیفی - تحلیلی بهره بردهایم.
By analyses of vocabulary related to the concept of knowledge, such as consciousness (shuʻ ur), perception (ʼidrak), understanding (fiqh), comprehension (fahm) and so on, that has been extracted from religious texts Razi provides us some epistemological consequences. Among the findings is that human knowledge is possible and yet limited; knowledge is gradated; people on the basis of their talents are in one of the levels of knowledge; it is not the case that all human beliefs are justified; knowledge by divine gift (ilm ladunni), knowledge through guess (ilm hadsi), foresight (ilm farasah) cannot be rationally justified. Fakhrs analysis shows that knowledge has interaction with other aspects of human existence. Furthermore, his analysis helps us to withdraw important points to have a religious definition of knowledge. This definition, in addition to belief and truth, reveals the important role of qualitative and quantitative variety of human cognitive powers and the role of trust in others, especially the prophets. This definition is externalistic and shows that issues such as behavior and supernatural factors have effects on knowledge especially on its belief part. The aim of this paper is to offer a new definition of knowledge in the epistemological debates over the use of the content offered by Razi and we used descriptive and analytical methods for this purpose.
خلاصه ماشینی:
از جمله نتايج به دست آمده آن بوده که کسب معرفت براي انسان امـري ممکـن اسـت و در عين حال انسان محدوديت هاي معرفتي دارد؛ معرفت امري مشکک است ؛ افراد بر اساس استعداد خـويش در يکـي از مراتـب معرفـت قرار ميگيرند و اين گونه نيست که تمام باورهاي انسان موجه باشند؛ همچنين اينکه معارفي مانند علم لدني، علـم حدسـي و فراسـت را نميتوان توجيه عقلاني کرد.
رازي اين معرفت را از اسرار عالم ميداند و گرچه شبهات زيادي دربارٔە آن مطرح است ، اما چـون انسـان درک ميکند که قادر است چيزهايي را به ياد آورد؛ بنابراين ذکر از ضروريات اسـت و ايـراد و نفـي آن جـايز نيسـت (رازي، ١٤٢٠، ج ٢: ٤٢١).
همچنين بر اساس روايتي ٢ از پيـامبر(ص ) کـه فرمـوده اسـت خداوند خير هر کسي را بخواهد، تأويـل صـحيح ، هـدف و غـرض اصـلي ديـن را بـه او ميفهماند٣، ميتوان دريافت که حصول کمال فقه و فهم تام ، کاملا در اختيار انسان نيسـت ، بلکه شاخه اي از الهام است و بايد حد کمال آن از سـوي خداونـد بـر انسـان افاضـه شـود (رازي، ١٤٢٠، ج ١٨: ٣٩١).
چـون نـزد ديـن معرفـت حاصـل از تـوهم ناپذيرفتني است و هرگز مبناي اصول اعتقادي قرار نمي گيرد، لذا سـعي دارد مـانع از تـأثير توهمات بياساسي نظير توهم چندخدايي بر ساحت معرفتي انسـان شـود (رازي، ١٤٢٠، ج ٤: ١٤٩) زيرا تبعيت از وهم و خيال ، عامل ايجاد عقايد و افکار باطل است و ضرري کـه از اين راه متوجه عقايد و افکار انسان مي شود، ملازم و همراه هميشگي انسان خواهد بود.