چکیده:
سرعت بالای تغییرات و افزایش عدماطمینان و پیچیدگی در شرایط محیطی هزاره جدید، موجب پرهیز از برنامهریزی و تصمیمگیری با پیشفرض خطی بودن تغییر در پارامترهای مختلف و روی آوردن هرچه بیشتر به آیندهپژوهی در سطوح و حوزههای گوناگون شده است. اما مطالعات مربوط به آینده، همواره با چالشهای معرفتشناسی مواجه بودهاند. در این پژوهش، ابتدا به نقد نظریه وندل بل در معرفتشناسی آیندهپژوهی، بهعنوان یکی از شهیرترین نظریهپردازان در این عرصه، پرداخته شده و سپس عقلانیت آیندهنگاری راهبردی بهعنوان رویکردی عملگرا در آیندهپژوهی، مورد واکاوی قرار گرفته است؛ بدینمعنا که گزارههایی که با رویکرد آیندهنگاری راهبردی از مطالعات مربوط به آینده مستخرج میشوند، چقدر عقلانی هستند. یافتههای پژوهش، ضمن احصاء مهمترین ایرادات وارد بر نظریه بل، نشان میدهند که «حلّ مسئله نمودن»، «دقت در پیشبینی»، «توازن بین موضوعات»، «سادگی»، «گستردگی» و «سازگاری» در کنار «ارزشگرایی» معیارهایی هستند که آیندهنگاری راهبردی را بهعنوان رویکردی موجّه و معقول معرفی مینمایند که میتواند به موفقیت دراز مدت مطالعات مربوط به آینده کمک شایانی نماید. بر این اساس، پیشنهاداتی در راستای توسعه و بکارگیری آیندهنگاری راهبردی به متصدیان امر در دانشگاهها و صنایع و متولیان دولتی ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
نقدي بر معرفت شناسي مطالعات مربوط به آينده ، با تأکيد بر عقلانيت آينده نگاري راهبردي 1 مسلم شيرواني ناغاني محمدرحيم عيوضي ٢ چکيده سرعت بالاي تغييرات و افزايش عدم اطمينان و پيچيدگي در شرايط محيطي هزاره جديد، موجـب پرهيـز از برنامه ريزي و تصميم گيري با پيش فرض خطي بودن تغيير در پارامترهاي مختلف و روي آوردن هرچه بيشـتر بـه آينده پژوهي در سطوح و حوزه هاي گوناگون شده است .
يافتـه هـاي پژوهش ، ضمن احصاء مهم ترين ايرادات وارد بر نظريه بِل ، نشان ميدهنـد کـه «حـلّ مسـئله نمـودن »، «دقـت در پيش بيني»، «توازن بين موضوعات »، «سادگي»، «گستردگي» و «سـازگاري» در کنـار «ارزش گرايـي» معيارهـايي هستند که آينده نگاري راهبردي را به عنوان رويکردي موّجه و معقول معرفي مينمايند که ميتواند بـه موفقيـت دراز مدت مطالعات مربوط بـه آينـده کمـک شـاياني نمايـد.
participatory Foresight شناسي و آينده پژوهي انتقادي در مطالعات مربوط به آينده ، نتايج حاصل از تحقيقات خود را به ابتناي ارزش ها مستدل ميکنند و با رويکردي فرافعالانه بيشتر بر ساخت آينده اي مطلوب تأکيـد دارند تا پيش نگري درباره آن ولي آينده نگاري راهبـردي از لحـاظ فلسـفي بـا علـوم کلاسـيک سازگارتر است و از روش ها و تکنيک هايي در راستاي پيش نگري آينـده اسـتفاده مـيکنـد کـه مبتني بر تجربه گرايي هستند.
آنها پيشرفت بيشتر آينده پژوهي را در سايه شناخت بنيان هاي فلسفي آن امکان پذير ميدانسـتند(١٦٥ ,٢٠٠٥ ,Bell) لـيکن تحقيقـات نشـان مـيدهنـد کـه مشکل اصـلي آينـده پژوهـي، عـدم توفيـق آن در عمـل بـوده اسـت ,Olson &Rejeski ) (٢٠٠١ ,Kapoor ;٢٠٠١ ,Glenn ;٢٠٠١ ,Stevenson ;٢٠٠٦ وگرنـه مبـاني معرفت شناسي فيزيک هم که پايه در استقراگرايي و تجربه گرايي دارد، با ضعف هاي عديـده اي مواجه است .