خلاصه ماشینی:
"پراکندهها *قطب الدین علامه شیرازی در قونیه بخدمت مولوی رسید،ولی مولوی چنین احساس کرد که قطب الدین برای امتحان او آمده است نه از برای کسب فیض،و به این جهت مدت مدیدی ساکت مااند و عاقبت برای او این حکایت را گفت که: صدر جهان عالم بخارا هر روز از مدرسهاش خارج میشد و به باغ خود میرفت و از کنار مسجدی میگذشت.
رفیق من جای شخص متوفی را اشغال نماید؟چرچیل که از تقاضای مکرر او به تنگ آمده بود بلافاصله جواب داد:این دیگر مربوط به خود آن شخص است که ببیند آیا تابوت شخص مرده اندازهء بدن او هست یا خیر؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) *به یاد گمشده روزی که برنارد شاو در کنار بندر نیویورک از کشتی پیاده شد، مجسمه آزادی را که در کرانهء اقیانوس اطلس پروبال گشوده است دید."