چکیده:
تصور رایج از فلسفة سیاسی اسلامی، بدینگونه است که این دانش شاخهای از فلسفه است و روششناسی حاکم بر آن نیز همانند فلسفه، روش عقلی صرف است. این مقاله، این دیدگاه را به چالش کشیده و نشان داده است که: اولا، فلسفة سیاسی اسلامی یک دانش پسا دینی است. درحالیکه فلسفه یک دانش پیشادینی است، ثانیا، این دو هم در روش و هم در محتوا با هم متفاوت هستند. ثالثا، مسائل فلسفة سیاسی اسلامی، به گونهای است که عقل به تنهایی از عهدة حل آنها بر نمیآید. این دانش، برای اینکه از سویی از سکولاریسم رهایی یابد و از سوی دیگر، در حل مسائلش توفیق به دست آورد، باید از روش عقلی صرف، به روش عقلی ـ نقلی، تغییر روش میدهد.
خلاصه ماشینی:
"از نظر وی: هر فلسفهای که به این پرسشها پاسخ دهد، فلسفه سیاسی است؛ پرسشهایی چون چه نوع زندگی برای انسان مطلوب است و اصلا زندگی خوب چیست؟ انسانها چه نوع روابطی با یکدیگر دارند، یا چگونه باید داشته باشند؟ انسانها تا چه حد آزادی دارند؟ نظم سیاسی چیست و چگونه شکل میگیرد، یا چگونه باید شکل بگیرد؟ حکومت چیست و حاکم و شهروند چه کسی است؟ اساسا شهروندی چیست؟ در مورد حکومتها، معیار نظم مطلوب و نظم نامطلوب چیست؟ و چگونه میشود آن را تشخیص داد؟ حکومت کی و چگونه میتواند شهروند را کنترل کند و شهروند کی و چگونه میتواند دولت را کننترل کند؟ مفهوم جدید حکمروایی خوب چیست؟...
ولی اگر نظر وی این باشد که فلسفة سیاسی با تکیه بر عقل تنها، این مسئولیتهای مهم را به سرانجام خواهد رساند، چنانچه خود به آن تصریح دارد (همان، ص 45)، باید در کارآمدی و اسلامی بودن این فلسفه سیاسی تردید کرد.
اتکای به عقل، تنها روش پذیرفته شده برای فلسفه سیاسی است؛ همه یا اکثر مسائل این دانش مؤید به براهین و استدلالهای عقلی هستند.
4. اهداف بلند فلسفه سیاسی اسلامی فلسفة سیاسی اسلامی، علاوه بر جبران عقبماندگیها معمول، در راستای اهداف بلند اسلام، باید به مسائل بسیار متعالیتر، نیز بیندیشد و برای آنها تئوری و برنامه تهیه کند.
فلسفة سیاسی اسلامی، به مقاصد مادی و این جهانی از جمله آزادی، عدالت، امنیت، فضیلت، رفاه و غیره به کاملترین وجه توجه دارد، ولی بدون اینکه بر آنها توقف کند آنها را پایهای ضروری برای رسیدن به هدف عالی، یعنی تقرب به خداوند میداند."