چکیده:
فلسفة سیاسی اسلامی، که عمدتا محصول سه مکتب فکری حکمت مشاء، اشراق و متعالیه است، از ظرفیت مناسبی برای پاسخگویی به پرسشها و مسائل نوین فلسفی سیاسی برخوردار است. با این حال، پاسخهای قابل استنتاج از این مکاتب، به فراخور مفاهیم، مبانی، مسائل، اهداف و روشهای به کار گرفته شده متفاوت خواهد بود. این مقاله، به بررسی ظرفیت حکمت اسلامی مشاء برای پاسخگویی به مقوله مردمسالاری با استفاده از روش تحلیل مفهومی و تحلیل محتوا میپردازد. عدم تنافی حکمت سیاسی مشاء با مردمسالاری دینی و اثبات وجود قرائنی مبنی بر پیوند و ارتباط با آن و فقدان ارتباط با مقوله دموکراسی غربی، از نتایج این تحقیق است.
خلاصه ماشینی:
"پرسش اصلی این است که مفاهیم مطرح در مکتب مشاء، ظرفیت معنایی لازم را برای ایجاد پیوند میان مردمسالاری غربی و مکتب مشاء فراهم میسازند؟ دو مفهوم «فلسفه» و «مشاء»، چنانکه گذشت، نسبت چندانی با دموکراسی سکولار ندارند؛ زیرا فلسفه، معرفت به حقایق اشیاء از طریق براهین عقلی است.
به هر حال، آنچه میتوان گفت این است که سیاست ملک و اختیار، که از انواع سیاستهای مطلوب در حکمت سیاسی مشاء شمرده میشوند، در تنافی با نظام مردمسالار دینی نیست و امکان جمع میان آنها وجود دارد.
2. ضرورت همکاری و مشارکت در حکمت سیاسی اسلامی مشاء، مشارکت و همکاری مردم، شرط تشکیل اجتماعات مدنی است؛ چرا که اساسا «نوع انسان را که اشرف موجودات عالم است، بالطبع به معاونت دیگر انواع و معاونت نوع خود حاجت است؛ هم در بقای شخص و هم در بقای نوع» (طوسی، 1387، ص 250 و 252)، بلکه بدون مشارکت مردم، حداقلهای یک نظام سیاسی، چه فاضله و چه غیرفاضله تحقق نخواهد یافت.
اما اینکه مشارکت عمومی، باید منجر به سعادتپنداری مردم شود، یا آنکه برای دستیابی آنان به سعادت حقیقی باشد، میان دموکراسی و مدینه فاضله مشائین اسلامی تمایز وجود دارد.
6. تأکید بر عنصر مشورت و شورا بر اساس حکمت سیاسی اسلامی مشاء، هر فرد در افکار و تدابیر خود، نیازمند مشاوره با صاحبان خرد است (احمد، بیتا، ص 28) و به ویژه رهبر سیاسی باید در اموری که مرتبط با منافع و مصالح عموم مردم است، همچون نیرو (و امکانات)، جنگ و صلح (مسائل کلان نظامی) ـ حفظ، حراست، و اداره کشور (شهرداری ـ نیروی انتظامی ـ فرمانداری و..."