خلاصه ماشینی:
"آنجا دیگر هیچ چیز نمیماند جز خدا»( 2 )؛ یعنی همان که خودش فرمود: ((و ما أبرئ نفسی إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربی)) ( 3 ) و او که در تمام سالهای زندگیاش مبارزه با هوای نفس را سلوک خود ساخته بود، میگفت: «باید خیلی مواظبت کرد که اعمال از روی هوای نفس نباشد.
( 4 ) و گناه و معصیت که به دنباله پیروی از هوای نفس میآید، قشر سیاهی است که تا وقتی قلب را فرا گرفته هیچ نوری به آن نفوذ نمیکند؛ مگر نه این است که گناه، خدا فراموشی است؛ و مگر نه این است که گناه، شیطان پرستی است؟ و مگر نه این است که گناه، زنگار قلب است؟ و مگر نه این است که گناه سد راه آسمانیشدن است؟ پس چرا دل نمیکنیم از این همه سیاهی و گناه و آلودگی؟...
( 6 ) او بندگی میکرد و به شاگردانش هم بندگی میآوخت که توحید یعنی فراموشی من، تو، دنیا، آخرت و همه و همه و فقط او؛ که ###هرچه غیر اوست سد راه من #آن بت است و غیرت من بت شکن## و بنده خدا که بت پرست نمیشود."