خلاصه ماشینی:
"( 1 ) حال عاشق صادق و هر که مشتاق لقای الهی است، مانند کسی است که نزدیک به غرق باشد و چنانکه غریق در حال غرق، قصد و مرادی ندارد غیر خلاصی از غرق و نجات یافتن از هلاکت؛ همچنین عاشق صادق هم هیچ قصد و مرادی ندارد، جز وصول به معشوق...
سودایی ویرانگر در قلب او خانه کرده و جسم و جانش را با هم به آتش کشانده و او نه تنها به سان پروانهای بیپروا خود را به شعلههای آن سپرده؛ بلکه آرزوی ازدیاد این آتش را دارد و فریاد «هل من مزید» سر داده است، وقتی خدا را به مناجات خوانده است که: «و غلتی لا یبردها إلا وصلک و لوعتی لا یطفئیها إلا لقاؤک وشوقی إلیک لایبله إلا النظر إلی وجهک و قراری لا یقر دون دنوی منک؛ حرارت اشتیاقم را جز وصالت فرو نمینشاند و شعلة سوز و گدازم را جز لغایت خاموش نمیکند و بر آتش شوقم چیزی جز نظر به جمالت آب نمیزند و دلم جز به قرب تو آرام نمیگیرد»."