خلاصه ماشینی:
"سال اول دانشگاه به یک گروه مطالعاتی انجیل که از سوی کانون مبارزهی صلیبی برای مسیح، حمایت مالی میشد، پیوستم و بالاخره بعد از ملاقات با فردی در دانشگاه که عضو «تشکل مذهبی خدا» بود به این تشکل راه یافتم.
نمیدانستم کجای کارم اشتباه است و چرا آنچه آنها میگویند، برای من منطقی به نظر نمیرسید، اما هنوز بسیار متدین بودم.
پس از آشنایی با او، فهمیدم که مسلمان است، اما واقعا نمیدانستم معنای اسلام چیست، فقط میدانستم که اگر کسی معتقد به فدا شدن حضرت عیسی(علیه السلام) ـ به خاطر گناهان ما ـ نباشد، به جهنم خواهد رفت!
البته من به درستی این مطلب که انسان تنها به خاطر اعتقاد نداشتن به این مسأله به جهنم برود؛ در حالیکه شاید از دیگران متدین تر و متواضع تر را نپذیرفته بودم؛ با این حال برای او نگران بودم و همین موضوع را با او در میان گذاشتم، ولی او به جای خودش برای من بسیار نگران شد."