خلاصه ماشینی:
"هنر و ادب تشنه جلوهای از ناز توام الهی!
بانفسی دست به گریبانم که مرا از نفس انداخته، اما تا شوق تو در شکیبایی من موج میزند، دل به هیچ نقشی نمیبندم و بیهیچ لبخندی خرسندم.
تشنه جلوهای از ناز توام و چشم به راه استجابتی بلندتر از دستهای نیازم.
با تو میشود کوهها را درنوردید و به قلههای روشنایی رسید؛ در جنگلهای دور دست اتراق کرد و از چشمههای زلال برکت، نور نوشید.
خدایا چنانم کن که دست تمنا جز به درگاه تو بلند نکنم و با تمام وجود ایمان بیاورم که روزی رسان من تویی و بس و روزی تنها در گرو تلاش من و کرم توست.
اگر شک بر جان و دلم سایه میافکند از نابردباری من و کم لطفی و گاه ستم بندگان توست.
ثانیههای عمرم به روی ریلهای زندگانی در حرکتند، بیهیچ توقف؛ ارادهای راسخ به من عنایت کن تا بتوانم توشهای از نسیم داشته باشم و آنجا که هوایی نیست، از عطرجان بخش ایمان مدهوش گردم."