خلاصه ماشینی:
"وی یک روز در حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) به میان زنان با حجاب و صالحی که برای زیارت رفته بودند، رفت و قصد داشت با زور حجاب زنی مؤمن را برگیرد که با فریاد و آه و ناله او و دیگر زنان حاضر در حرم، آیةالله العظمی مرعشی به آن قسمت می روند و وقتی موضوع را مشاهده می کنند، غیرت و جوان مردی اسلامی شان به جوش می آید و سیلی محکمی به صورت رییس پلیس می زنند.
در آن ایام علاوه بر این که زندگی ام به سختی و مشقت اداره می شد و هیچ راه فراری از دست فقر و تنگ دستی نداشتم، ناراحتی ها و رنج های دیگری نیز بر قلبم سنگینی می کرد که عبارت بود از: رفت و آمد برخی معممین با اخلاق ناپسند به منزل مراجع که برای من سوء ظنی به بار آورده بود که با کسی ارتباط برقرار نمی کردم و حتی نماز جماعت را در پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم."