خلاصه ماشینی:
هنر و ادب جور از حبیب خوشتر به بهانه شبهای قدر حنانه صادقی خداوندا!
تو به قلبم آموختی چگونه به آیات تو عشق ورزد.
تو رو حم را به سوی ایمان روانه کردی.
اکنون از نگاههای کم سویم مرواریدهای آسمان را میبینم که هر کدام قبلهای است به سوی تو.
عشق جاودانهات، قلب ناتوانم را رنجور کرده است و این هستی، باغی است سرسبز که آواز آبیاش تویی، عشق جاودانهاش تویی.
دلم را از کدورت شرک و نفاق تطهیر کن و آیینه قلبم را از زنگار دنیازدگی صاف نما.
با من همراهی کن و مرا از بیچارههای گرفتار هوای نفس و حب جاه و مقام، دستگیری نما.
خداوندا!
خداوندا!
خداوندا!
گلبانگ رأفت تو، از مناره عرش، مرا از منجلاب پستی به بلندای معرفت فرا میخواند و با همه ناامیدیها، به رحمت تو امید میبخشد.
تو فراتر از آنی که در فهم من درآیی و من فروتر از آنم که لاف درک تو زنم.
من به چهار دیواری هوسهای خویش محدودم و تو نامحدود مطلقی؛ ما عرفناک حق معرفتک ...
أشهد أن که مهربانیات بینظیر است.
أشهد أن که گناهانم را میبینی و پرده پوشی میکنی.
أشهد أن که دردهایم را میدانی و درمان میکنی.
أشهد أن که افتادگی مرا میبینی و دست میگیری.
أشهد أن که تهی دست ناچیزم و کوله بارم خالی است ...
چشم جان به عنایت تو دوختهام و دست تمنا به شاخسار احسان تو گشودهام.
ای آفتاب خوبان، میجوشد اندرونم یک ساعتی بگنجان در سایه عنایت هر چند بردی آبم، روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت