خلاصه ماشینی:
دانستهها به تو پناه میبرم از این نفس ...
» ( 1 ) و مگر بیان بلاغتی هست که به بیکرانههای وصفت دست یابد و نعمتهای بیشمارت را به شمارش بنشیند؟...
از خاکیان، هر که عزم حضور در محضر بزرگی کند، به آراستگی ظاهر و پیراستن باطن خویش از پلیدیها، امید عنایتی بلند و کرامتی شگرف دارد؛ به هر بانگ اذانی که به نماز و نیایش تو قامت میبندم، آراسته به عطر و سجده و سپیدی، در آرزوی صله احسانت و به امید بخشایش بیکرانت هستم.
مرا از آنانی قرار ده که از سرچشمه محبتت با جام لطف میآشامند و در جویبار صفا در آمدند؛ آنانی که به رستگاری و خوشبختی خویش یقین پیدا کردند و چشمانشان به واسطه دیدار محبوبشان، روشن گشته است.
این نفس سرکش، مرا به ورطه لجنزار گناه میکشاند.
در میدان خطاها سخت میتازد و تشنه معصیت است.
به تو پناه میبرم از این نفس، نفسی که هر گاه نسیم ناگواریها بر او وزیدن میگیرد و سیل ناخوشیها به سویش سرازیر میگردد؛ آهنگ بیتابی و ناسپاسی و ناسازگاری سر میدهد.
به تو پناه میبرم از دل سختی که تحت فرمان سلطان ستمگر وسوسهها درآید و زنگار خودسری و لباس بدخویی بر تن کند ...
به تو پناه میبرم تا این دستانی را که تا ارتفاع بینهایت مهربانیات به التماس برخاستهاند، پذیرا باشی.
چنانم کن که دست تمنا، جز به درگاه تو بلند نکنم.
مرا از مردمانی قرار ده که دنیا در نظرشان بیقدر است و فریب و مکر دنیا، هرگز دیده حقیقت بینشان را کور نمیکند.