خلاصه ماشینی:
جام ولا همراهان من چطورند؟ هرچه آدمی بیشتر به تزکیه نفس خود بپردازد و پله پله به کمال نزدیکتر شود، قدم به قدم از مرحله حیوانیت صرف دورتر میشود و به ملکوت نزدیکتر؛ آنگاه است که مرتبهای مییابد و راهبر عدهای دیگر میشود به سوی هدایت، که او بال و پر مقام و موقعیت دنیاییاش را از خود جدا کرده است که دیگر به خود نمیاندیشد و آنچه برایش اهمیت مییابد، خلقالله است.
به یاد دیگران بودن و توجه به شرایط و احوال آنان، به خصوص در سختترین شرایطی که ممکن است برای من و تو پیش بیاید، فقط وقتی امکانپذیر است که از مرتبه حیوانیت وجودمان جدا شده باشیم و پله پله به کمال نزدیکتر.
در جریان حادثة انفجار بمب در مسجد ابوذر تهران، مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون، رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده.
عدهای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و میگفتند: میخواهیم «قلبمان» را بدهیم...
با هلیکوپتر آقا را رساندیم بیمارستان قلب.
لولة تنفس گذاشته بودند و تا بیمارستان دو بار مونیتور نبض، خط ممتد نشان داد...
عمل جراحی 3 ساعت طول کشید و آقا به بخش «آی سی یو» منتقل شد.
37 واحد خونی و فرآوردههای خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنشهای انعقادی را مختل میکرد؛ با این وجود، شب برای چند لحظه به هوش آمد.
کاغذ را که دادیم، با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چید: «همراهان من چطورند؟»!( 1 ) حیات طیبه حدادی، محسن، یک سبد گل محمدی.