چکیده:
جریانشناسی خداناباوری جدید و معضلات پیشِ روی دینداران از جمله مسائلی است که در این سالها، الاهیدانان مسیحی را به موضعگیری واداشته است. خداناباوری جدید، خوانشی جدید از الحاد است که هجمهای خصمانه علیه هر گونه دینباوری، بهویژه دیانت مسیحی را سرلوحه فعالیتهای خود قرار داده است. در سالهای منتهی به دهه اول قرن بیستویکم، دفاعیههای متعهدان به دین در برابر این هجمه جدید رو به فزونی گذاشته است. در این مقاله، پارهای از استدلالهای متألهان مسیحی در دو دسته کلی استدلالهای مبتنی بر گزارههای علمی و استدلالهای کلامیفلسفی در دفاع از دین را گزارش میکنیم و ارزیابی مختصری از آنها خواهیم داشت.
خلاصه ماشینی:
برهانهای اثبات وجود خدا در الاهیات سنتی مسیحی و صفات خدای ادیان ابراهیمی، داستان پیدایش حیات و بهویژه آفرینش آدم و حوا، یکتا و منحصر به فرد بودن خلقت بشر در نظام آفرینش و برهانهای سودمندی دین، از جمله مسائلی است که این بار به دست خداناباوران جدید اما به شکلی جدی و نابردبارانه مطرح شده است.
واکنش جهان مسیحی در برابر خداناباوری جدید و مخالفت با آن/H2 اعتراضات و نقدهای خداناباوری فلسفی قرن بیستم، با پرچمداری فیلسوفی چون فلو، عموما معطوف به نقد بر شیوه اقامه دلیلی بر اثبات وجود خدا بود که همه صفات تعالی خداوند را نیز بتواند اثبات کند و در مقابل تلاش الاهیدانان در اقامه برهانی قاطع و بیاشکال برای پاسخ؛ تا آنجا که بینهآوری گاهی به عهده طرف مقابل گذاشته میشد یا از اساس نادرست تلقی میشد و باور به وجودداشتن یا نداشتن خدا، خداباوری پایه قلمداد میشد که سهم سوئینبرن، پلنتینگا، مارتین و سایرین در هر دو جبهه پررنگ بود؛ اما این انتقادها در اواخر قرن بیستم و شروع قرن جدید و با حادثه یازده سپتامبر در قالب جریانی موسوم به خداناباوری جدید شکل دیگری به خود گرفت که آشکارا هجمهای تازه علیه دین را آغاز کرده است.
محورهای اصلی پلنتینگا در مواجهه او با خداناباوری جدید شامل نقد نگاه یکسویه به تکامل داروینی و استفاده از آن برای تبیین باورهای الحادی، نقد طبیعتگرایی، نقد اثبات وجودنداشتن خدا با رویکرد معرفتشناسی اصلاحشده و سازگاری علم و دین و ناسازگاری طبیعتگرایی با علم است.