چکیده:
مکتب فقها از مکاتب مشهور اصولی به ویژه در میان احناف است. در این مکتب به روشی استقرائی مسائل و قواعد اصولی از فروع فقهی استنباط میشود. شاید علت گرایش به این مکتب، عدم وجود منبع اصولی از ائمه حنفی بوده است. آغاز کار این مکتب را میتوان به نیمههای قرن سوم هجری برگرداند. اثبات و تقریر قواعد به مقتضای فروع منقول از ائمه مذهب، التزام به مذهب در قواعد و اصول استنباطی، تنوع و تازگی مثالها، ساختن یک قاعده اصولی از فرع فقهی یا تغییر آن به خاطر وجود یک فرع فقهی معارض، عملی و کاربردی کردن قواعد اصولی، وجود مصداق فقهی برای مباحث اصولی، آسان نبودن مطالعه، تحقیق و جستجو در کتب مکتب، اثبات و تقریر قواعد به مقتضای فروع منقول از ائمه مذهب از مهمترین ویژگی های این مکتب اصولی است. ضعف روش بحث و استنتاج قواعد اصولی در این مکتب، موجب شده است که این روش اصولی تا حدی منسوخ شود.
خلاصه ماشینی:
قواعد، قوانین و ضوابط علم اصول فقه از همان ابتدای ورود اسلام وجود داشته است ، اما این قواعد به صورت صریح و روشن و به عنوان قواعد یک علم خاص مطرح نمی شدند، به عنوان مثال ، پیامبر(ص ) خود می دانستند که نباید حکمی را در امور شرعی بدون فرمان و اذن خداوند صادر کنند یا در دوران صحابه و تابعین ، تقدم منابع قانونگذاری بر یکدیگر و مواضع اجتهاد و مواضعی را که اجتهاد در آن ها جایز نیست ، می شناختند؛ اما به عنوان یک قاعده و قانون اصول فقهی مطرح نمی شدند و تا مدت ها پس از وفات پیامبر(ص )، یعنی در دوران صحابه و تابعین و حتی تبع تابعین نیاز به تدوین این قواعد احساس نشد کسی به فکر آن نبود.
اما وقتی علمای حنفی دیدند که این قاعده با برخی فروع فقهی مقرر در مذهب هم خوانی ندارد، مثل این مسأله که در بحث مسائل یمین آمده است : اگر کسی بگوید: «و لله لا أکلم مولاک » و دارای موالی اعلی و أسفل بود و او با یکی از آن موالی سخن گفت ، حانث می شود [١٣، ص٢٣] زیرا در این مسأله در واقع بیان شده که فرد در صورت سخن گفتن با هر کدام از آنان حانث می شود، یعنی در واقع می خواهد بگوید: «أن المشترک یعم » و این مخالف قاعده سابق است .