چکیده:
عموم مفسران از جمله علامه طباطبایی بر این باورند که آیۀ « اِقْتَربَتِ الساعَةُ وَ انْشَقَّ القَمَرُ [قمر:1] هنگام قیامت نزدیک شد و ماه شکافت» ناظر به معجزۀ شقالقمر است که در زمان پیامبر خاتم(ص) تحقق یافته است. در مقابل، اندکی از مفسران از جمله سید محمدحسین فضلالله (صاحب تفسیر مِن وَحیِ القرآن) بر این باورند که این آیه به شکافته شدن ماه در قیامت اشاره دارد و روایاتی که تحقق آن در زمان پیامبر(ص) را مطرح کردهاند قابل اتکا نیستند. علامه طباطبایی در المیزان از نظریۀ مشهور دفاع کرده اما فضل الله آن را نقد کرده و دفاعیات صاحب المیزان را ناکافی دانسته است. در این نوشتار با استناد به شواهد قرآنی و تاریخی نشان داده شده است که نظریۀ مشهور با اشکالهایی مواجه است و نظریۀ فضل الله و شماری از عالمان مسلمان که انشقاق قمر را از رویدادهای هنگام قیامت میدانند قویتر است.
خلاصه ماشینی:
مشکل چهارم نیز با این پرسش آشکار میشود: اعجاز قرآن از مبانی بایستۀ چـه نـوع تفســیری اســت ؟ ایــن فــرض کــاملا معقــول اســت کــه هرگونــه تفســیری، مبــانی و پیش فرض های خاصی دارد و ممکن است یک گونۀ تفسیری به همۀ نظریـه هـای اعجـاز اتکا و ابتنا نداشته باشد.
اگر این شاخصه و ملاک را برای مبانی تفسـیر لحـاظ کنیم ، وضعیت نظریه های اعجاز قرآن از آن حیث که آیا می توانند در شمار مبانی تفسـیر قرار بگیرند یا خیر، روشن می شود چرا کـه پـاره ای نظریـه هـای اعجـاز، اساسـا مـاهیتی تفسیری دارند و برآمده از تفسیرند.
اکنون باید لوازم دو نکتۀ فوق را در خصوص مسئلۀ اصلی این نوشتار، یعنـی «اعجـاز قرآن به مثابه یکی از مبانی بایستۀ تفسیر قـرآن » بـه کـار ببنـدیم ؛ یعنـی «نظریـه هـای اعجاز» را به تیغ ملاکهای بازنگری شدة مبانی تفسیر بسپاریم تا آشکار شود کـدام یـک از نظریه های اعجاز می توانند در جایگاه «مبانی تفسیر» بنشینند.
[٢٥، ج ٤، ص ١٣٥] بر فرض که بیهیچ شک و شبهه ای به این امر باور داشته باشیم و حتی بپذیریم که چنین باوری در فهم و تفسیر متن قرآنی اثری عمیـق و فراگیر دارد، اما در خصوص این نظریه نیز اگر از روش شناسی احراز چنین صـفتی بـرای متن قرآنی پرس وجو کنیم ، درمییابیم که جز فهـم و تفسـیر قـرآن و غـور در آن ، هـیچ راهی برای درک علو معارف عالی و ژرفای حقایق قرآن وجود نـدارد.