چکیده:
بخشی از ادبیات فارسی را روایاتی شکل داده که درونمایه آنها متعلّق به ایران باستان است؛ امّا این داستانها از اشارات و عناصر اعتقادی اسلامی و یـا سامی بـرکنار نمانده و حتّی بـه شاهنامه کـه حماسه ملّی ایرانیان انگاشته می شود راه یافته است؛ چنانکه در آن، اندیشههای گنوسیوار متعلّق به عرفای صدر مسیحیّت در رفتار کسانی چون ایرج و کیخسرو ـ همچون شریر دانستن جهان و تن آدمی ـ دیده میشود. شاید این باورها از مسیحیّت وارد مانویّت شده و از آنجا به شاهنامه راه یافته باشد. همچنین از زبان شخصیّتهای ایـرانی زردشتی، سخنانی با درونمـایه قـرآنی، چون بی نیازی یزدان از فرزند یا باور به فرشته ای اسلامی مانند عزرائیل «جـانستـان» دیده می شود؛ در حالی که بنا بر دیدگاه های دینی کهن ایرانی، اورمزد دارای فرزندانی چون آذر و سپندارمذ است و دیـوی به نـام استویهاد جان مردمان را میستاند. پـژوهش پیش رو چنین تاثیرپذیری را از باور و اندیشه های غیر ایرانی، در شاهنامه بررسی کرده است.
خلاصه ماشینی:
"comدریافت مقاله: 21/9/94، پذیرش مقاله: 10/6/95 مقدمه بخشی از ادبیات هزار سالة فارسی را داستانهایی شکل دادهاست که از نظر درونمایه و زمان رخداد، متعلق به ایران باستان است؛ که از آن میان میتوان به گرشاسبنامه، ویس و رامین، فرامرزنامه، هفت پیکر، خسرو و شیرین، برزونامه و از همه برتر، شاهنامه اشاره کرد؛ اما باید دقت داشت که این روایات باستانی در دورهای سروده شده که اسلام و باورهای اسلامی بر ایران چیره شدهاست و مسلما سرایندگان این منظومهها مسلمان بودهاند؛ بنابراین، شگفت نخواهد بود اگر این سرایندگان، باورهای اسلامی را وارد منظومههای خویش کرده باشند؛ چنانکه در گـرشـاسبنـامه که مجموعه داستانهایی دربارة گـرشاسب، پهلـوان اوستـایی (اوستا: kərəsāapa-، پهلوی: karišasp، به معنی اسب لاغر/ Bartholomae, 1961: 470) است، میتوان باورهای اسلامی و روایتهایی در پیوند با فرهنگ سامی دید: مهراج و گرشاسب همراه میشوند و به کوه «دهو» میرسند؛ کوهی که گفته شده «آدم» پس از رانـده شدن از بهشت بـدانجا هبوط یافتهاست.
نتیجهگیری بنابر آنچه گذشت باید بیان داشت که فردوسی و شاهنامة او عاملی مهم در حفظ روایاتهای اساطیری ایران، در شکل ادب حماسی بوده است؛ به طوری که اگر فردوسی و شاهنامه نبود، چه بسا بسیاری از اسطورههای ایرانی، به دور از آمیختن با روایتهای دیگر، به هیچروی به دست ما نمیرسید؛ اما او در پارهای موارد، آن هم بر بنیان منابع خود، برخی اشارات، روایات و باورهای غیرایرانی ـ مقصود ایران باستان ـ را وارد فضای شاهنامه کرده است؛ چنانکه در شخصیت ایرج میتوان بیاعتنایی عارفـانه/ گنـوسی دید که این رفتارها متعلق به فرهنگ کهن ایـرانی نبوده است."