چکیده:
فلسفه در مقام دانشی که جلوة عقلانیت و اندیشهورزی است، با آموختن روش صحیح بکارگیری تفکر به انسان میتواند او را از عالم حسیات که عالم تاریکی و نادانی است، برهاند. عالم حسیات در اندیشه عینالقضات دنیای انسانهایی است که به شکل و شمایل انسان اما از حقیقت انسانیت بیبهرهاند؛ زیرا ایشان غافلانند و بهدور از خرد و اندیشه در عالم حیوانی بسر میبرند. به باور عینالقضات، انسان با بهرهمندی از عقلانیت میتواند از وادی حس درگذرد و به عالم عقل و اندیشه پای بگذارد؛ به این معنا که به آموختن علوم فلسفی و دیگر علوم سودمند بپردازد و صاحب خرد و عقلانیت گردد و با بهرهمندی هرچه بیشتر از عقلانیت، از وادی عقل هم پار را فراتر نهاده و به وادی دیگری قدم نهد که عینالقضات آن را «طور ورای عقل» مینامد. او رسیدن به این مرتبه را از دو راه ممکن میداند: الف) ریاضت عقل، بدینمعنی که انسان باید با همتگماشتن به علوم نظری همچون فلسفه به ریاضت عقل بپردازد؛ ب) تربیت اراده که آدمی باید برای تربیت اراده به تصفیه باطن از اخلاق ناپسند بکوشد و با اهل ذوق همنشین گردد. در این نوشتار میکوشیم تا با نگاهی به سه وادی «حس، عقل و ماورای عقل» از دیدگاه عینالقضات، به نقش فلسفه و خردورزی چونان راهی برای راهیابی انسان به طور ورای عقل و رسیدن به بصیرت و معرفت که موجب سعادت اخروی است، بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"عالم عقل عین القضات در زبدة الحقایق که بیشتر به مسائل فلسفی اختصاص دارد، دربارة چیستی خرد و تعاریف مربوط به عقل چندان بحث نمیکند و دلیل آن را چنین بیان میدارد که فیلسوفان پیش از وی، در اینباره بتفصیل پژوهیدهاند و هرکس فزونی در آن باب را بجوید، باید به کتابهای ایشان مراجعه کند: بدان که هر پرسمانی از پرسمانها که سخن صاحبنظران در باب آن روشن باشد، من هرگز در این کتاب از آن به درازا یاد نمیکنم ، بلکه تنها به یاد چیزهایی میپردازم که ایشان آنها را فروهشته اند و گفتارشان دربارة آنها روشن نمیباشد، مثال علم خدای متعال به جزئیها و بیان اینکه خود، جهانی است از جهانهایی که رسیدن بدان برای عقل به تصور درنمی آید و پرسمانهای دیگری (37) که عقلهای صاحبنظران در باب آنها سرگردانند.
عالم ورای عقل عین القضات در زبدة الحقایق میگوید که چون دیگر فلاسفه قبل از او بتفصیل مسائل فلسفی را بیان نمودهاند، بنابرین ، خود به شرح و بسط عالمی میپردازد که کمتر بدان پرداخته اند و آن را وادی «طور ورای عقل » میخواند: پس به رفتن ادامه بده، باشد که خورشید برایت بدمد و زیبایی سرشت یادشده در سخن خدا را بینی : «فطرت الله التی فطر الناس علیها »(روم/٣٠) و در این هنگام، گردنت از بند زمان آزاد میشود و چیزی که بر آن رنگ شبانه روز قرار دارد، در زیر گامت درمی آید و در آن هنگام، به تو خلعت بگزیدگی بخشیده میشود و بسوی خدای متعال رفتنت ، از روی سرشت (57) خواهد بود که هیچ تکلفی در آن نیست ."