چکیده:
نقد اخلاقی یکی از زیر شاخه های نقد ادبی است که از یونان باستان تاکنون همواره محل بحث بوده است و لزوم نقد اخلاقی آثار ادبی را برایمان دو چندان میسازد. نقد پیش رو بررسی اثر شازده کوچولو نوشته «آنتوان دوسنت اگزوپری» نویسنده معاصر فرانسوی است که تاکنون به بیش از صد زبان زنده دنیا ترجمه شده و یکی از پرخواننده ترین و محبوبترین کتابها در قرن بیستم بوده و از اینرو «کتاب قرن» نام گرفته است .
نگارنده در نوشتار حاضر ابتدا به هریک از شخصیتهای داستان بلحاظ درون مایه پرداخته و انگیزه نویسنده را روشن میسازد. «شازده کوچولو» در واقع تصویر مراحل سیر و سلوک نویسنده است که هدف آن این است که با تحلیل مراحل مختلف این اثر به این نکته مهم اشاره نماید که شازده کوچولو بعد از طی کردن مراحل سلوک دوباره به وطن خود که همان حقیقت وی است، بازمیگردد و این امر نشاندهنده صبغه عرفان شرقی است. نوشتار حاضر در پی آن است که شازده کوچولو را با نگاه فلسفی ـ اخلاقی مورد بررسی قرار دهد .
خلاصه ماشینی:
"از آنجا که رابطه تنگاتنگی میان فلسفه و ادبیات وجود دارد، نویسنده با توجه به جهانبینی فلسفی خود اثری را خلق میکند و این جهانبینی فلسفی نیز در نحوه توجیه و تفسیری که منتقدان از آثار ادبی وی عرضه میکنند، نمایان میشود؛ مثلا امثال کانت، شیلر و هگل که در پیدایش و توسعه اصول مکتب ادبی رمانتیک نقش قابل ملاحظهیی داشتند، یا نظریۀ داروین که هرچند فلسفی نبود اما چون درباره اصل انسان و منشأ علوی او بود همچون یک تعلیم فلسفی در اذهان جای گرفت و باعث شد که نویسنده طبیعتگرایی مثل جک لندن شاهکار قابل ملاحظهیی در بیان محیط و تنازع بقا پدید آورد.
( 146 ) از آنجا که خود اگزوپری بارها تأکید داشت که دوست ندارم داستانم را سرسری بخوانید و این بیان نویسنده حاکی از پرمحتوا بودن مطالب کتاب او میباشد، در نوشتار حاضر برای تحلیل فلسفی ـ اخلاقی شازده کوچولو، سه ویژگی اخلاقی مهم مورد بررسی قرار گرفته است.
( 169 ) این درست است که در منطق بسیاری از انسانها فداکاری و ایثار، قابل ستایش است، همانطور که شازده کوچولو هم ماندن در کنار او را بر سیارات دیگر ترجیح میداد: «این مرد تنها کسی است که میتوانم با او دوست بشوم»( 170 ) اما این کار(فداکاری) هنگامی بصورت واقعی معنا دارد که فرد از درون خود با رضایت قلبی این کار را انجام دهد نه اینکه صرفا از روی وظیفه به انجام آن بپردازد، زیرا در انجام وظیفه، دیگر ایثار معنا ندارد، چون وظیفه بر مبنای اجبار و بدون تفکر، حرکت کردن است، اما هنگامی که تعادل بین خود و وظیفه رعایت شود، در آن هنگام رضایت درونی محرک فرد میشود."