چکیده:
تحولات صورتگرفته در غرب منجر به بروز شکاف و فاصله بسیار بین غرب و سایر کشورها - بهویژه کشورهای حوزه تمدن اسلامی - شد که نخستین بار در شکستهای نظامی خود را نشان داد. نخبگان فکری این جوامع در مقام تبیین علل عقبماندگی و نحوه جبران آن، رویکردهای متفاوتی در پیش گرفتند. در تاریخ معاصر ایران، در میان برخی از روشنفکران اواخر دوره قاجاریه، نوعی از ملیگرایی باستانگرا شکل گرفت که اسلام را از عوامل اصلی عقبماندگی و از بینبرنده مجد و عظمت ایران میدانست. این شکل از ملیگرایی در دوره پهلوی به مرامی رسمی تبدیل شد. به نظر میرسد این تلقی از ملیگرایی، به ظهور بحران دوگانگی هویت ملی و دینی ایرانیان انجامید وبسیاری از اندیشمندان ایرانی را به فکر چاره برای حل این مسئله واداشت. این مقاله بر آن است تا با بررسی اندیشههای مرتضی مطهری به واکنش و راهحل این متفکر معاصر در پاسخ به بحران هویت ایرانیان بپردازد. لذا ابتدا عوامل مطرحشدن پرسش از هویت انسان ایرانی را میکاود و در ادامه پاسخ مطهری به این بحران را بررسی میکند.
خلاصه ماشینی:
تا سال های آغازین ورود مدرنیته غربی به ایران ، میان اسلام و عناصر هویتی ایرانیان ، تضاد و تناقضی احساس نمیشد؛ اما با ورود مدرنیته به کشورهای اسلامی از جمله ایران و عقب ماندگی های مشهود در مقام مقایسه با جهان غرب ، گروهی از روشنفکران در پی یافتن پاسخ به چرایی عقب ماندگی ، با گسست از هویت فرهنگی خویش ، اسلام را عامل نابسامانی جامعه ایرانی تلقی کردند.
دسته سوم از روشنفکران معتقد بودند با بازگشت به اسلام نخستین و دورریختن خرافات و ساز و برگ هایی که در طول تاریخ به اسلام بسته شده است ، می توان بر بحران هویت و وضعیت عقب ماندگی غلبه کرد (در این باره بنگرید به : آثار و اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی).
مهم ترین شاخصه های این جریان فکری عبارت اند از: ملیگرایی باستان گرا و اسطوره ای ، مخالفت شدید با جلوه های اسلامی هویت ایرانی، عرب ستیزی و تلاش برای پالایش زبان فارسی از واژگان عربی، اعتقاد به لزوم تمرکز و حکومت مطلقه در سیاست ، بی اعتنایی به سایر گویش های اقوام ایرانی و تلاش برای تحمیل زبان فارسی به آنها، غرب گرایی شدید و اخذ الگوی مدرنیزاسیون غربی همراه با پوسته ای از ایران گرایی و توجه خاص به نظام شاهنشاهی و طرز تلقی ایدئولوژیک از آن به عنوان مشروعیت دهنده به نظام سیاسی (حق پناه ، .