چکیده:
از میان مخالفان نظریۀ «وحدت وجود»، برخی کاملاً آن را رد کرده و برخی دست به تأویل آن زدهاند. غیاثالدین منصور دشتکی از جملۀ کسانی است که سخنان عرفا را به وحدت شهود تأویل کردهاست. به این معنا که سالک به مراتبی میرسد که از ماسویالله غافل میگردد. اما با وجود این، برخی از سخنان و عباراتش بیانگر وحدت وجودند. با بررسی آثار وی این نتیجه حاصل آمد که نظریۀ غالب وی وحدت شهود است. اما سردرگمی وی میان وحدت شهود و وحدت وجود معلول عواملی، از جمله: تمایز قائل نشدن میان نظریات مختلف، اثرپذیری از مجادلات و مخالفتهای میان خود و جلالالدین دوانی و تلاش برای مقابله با جهلۀ صوفیه و صوفینماهای زمان خود تشخیص داده شد.
Some the opponents of the theory of "Unity of Existence" is completely rejecting it، and some have some interpretation of it. Ghias ad-Din Mansour Dashtaki is one of those who interpreted it as the "Unity of intuition". It means that the mystic arrives in a state becoming unaware of all things but God. However، one can find، in his works، cases he defends the unity of existence too. We can conclude that his prevailing theory is the unity of intuition، and his confusion between the unity of existence and unity of intuition is the result of some matters such as his failing to distinguish between different views، being influenced by the dispute occurred between him and Jalal al-Din Dawani and his try to deal with the ignorant Sufis of his time.
خلاصه ماشینی:
"اما غیاث الدین در آثار متعدد خود چون ر الزوراء، اشراق هیاکل النور، و کشف الحقایق المحمدیة ، اشکالات و نقدهای بسیاری بر این نظریه وارد کرده است ؛ زیرا تفسیر دوانی را به معنای نفی غیر و ماسوی لله می داند.
وی بر همین اساس مقصود عرفا از شئون خواندن ماسوی لله را بیان می کند: «آنچه عرفا از آن به عنوان شؤون و اعتبارات ، یاد کرده اند به معنای نفی آن ها در نفس الامر و واقع نیست بلکه ساقط شدن آن ها از نظر عارف هنگام توجه تام به حضرت احدیت است که از این انتفاء، انتفاء خارجی حاصل نمی گردد» [٨، ص٧٤٧].
هم چنین وی با وجود تأکید بر این که آنچه عرفا گفته اند به معنای ندیدن غیر است نه نفی غیر، سخنانی را از قیصری نقل می کند که قابل جمع با وحدت شهود نیست ؛ برای مثال در بیان فناء در توحید چنین می گوید: «خدای متعال یک تجلی دارد که همه اعیان را بالاصاله نفی می کند و به فنا می برد (فنا سلب تعینات است ) همان گونه که خداوند می فرمایند: فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا.
به علاوه این که بیشترین میزان آمیختگی عبارات را در کتاب اشراق هیاکل النور و کشف الحقایق المحمدیه می بینیم که وی این آثار را در جوانی خود و در مجادله با جلال الدین دوانی نوشته است به همین جهت شاید بتوان گفت وی در آن مقطع به خاطر نداشتن اطلاعات کافی از وحدت وجود، به خوبی نمی توانسته است میان وحدت وجود و شهود تمایز قائل شود."