چکیده:
جاناتان ادواردز به عنوان بزرگترین الهیدان نیوانگلندی در واکنش به رویکرد مکانیسمی و تاکید
افراطی به دریافت های عقل و به تبع آن نفی وحی و نگاه وحیانی قرن 17 و 18 ، به جهت حل
معضلات پیش آمده در حوزه دین، در عین اعتقاد به عقلانیت در حوزه دین، عقلانیت را در الهیات از
متن به حاشیه برده و جنبه تنبیهی به آن می بخشد. او با التزام به مساله هبوط ذات، فطرت انسانی را
آلوده و فاقد درک صحیح و منطبق با حقیقت الاهی ترسیم می کند و در همین راستا عقل را هم از
آفات هبوط مصون نمی داند. چنانچه یافته های عقل را واجد تعارض، پیشداوری و تمایلات فاسد
میداند. چنین روند معکوسی از جانب عقل هیچگاه در رویکرد زندگی مومنانه، که دغدغه اصلی
ادواردز است، تاثیر گذار نبوده و به این ترتیب در شکل مفهومی صرف باقی می ماند. گرچه همین
عقل بواسطه التزام به وحی می تواند از طبیعت منحط خود بیرون رفته و نه تنها شواهد موید وجود
ملموس خدا را ببیند، بلکه آنها را تصدیق نموده و بر آنها صحه بگذارد. اما همواره عقل در حالت فی
نفسه و منهای وحی، منفی و منفعل و فاقد کارایی معرفی می شود.
Confronting ultra mechanistic and rationalistic views in 17th and 18th centuries، Jonathan Edwards has located theological reasoning in the margins and saw it as a kind of limiter to meet the problems which challenged religious beliefs. Having the fall of man in mind، he held that it resulted in corrupting human nature and made him/her ignorant; accordingly، because of it the human reason is corrupted. He، thus، maintains that reasoning inherent contradictories، presuppositions، and perverse inclinations. Such a reverse direction cannot affect religious lifewhich is important for Edwards، therefore it remains in its simple conceptual form. But، in the other hand، reason could be cured from its perverse nature by faith; seeing، then، the evidences for affirming the existence of God. Otherwise، reason out of faith realm remains passive، erroneous، and far from being practical.
خلاصه ماشینی:
از طرفی بر عدم کفایت عقل هم تاکید دارد مانند اینکه بیان میکند میان عمل خطا و یا بیعدالتی و کیفر، ارتباط و سازواری وجود دارد و ما به واسطه طبیعت خود میتوانیم این امر را بفهمیم (Edwards, 1955: 353) که نشان دهنده این حقیقت است که ادواردز طبیعت انسانی (عقل) را مجهز به امکان اثبات الهیات طبیعی میداند.
اما از نظر ادواردز اینکه برخی قادر به پیبردن به حقایق الوهی میشوند به این جهت است که خداوند به عنوان کمال نامتناهی است، چگونگی وجودش را برای انسانها اعلام کند و این اعلام میبایست در مقدورات عقلی صورت بگیرد تا انسان بتواند به آن اشراف داشته باشد: «بسیار ضروری است که خداوند نحوه وجودش را برای بشر اعلام کند اما عقل برای تصدیق چنین اعلامی، پس از دریافت آن کافی است و ما را قادر میسازد تا سازگاری، هماهنگی و عقلانیت آن را از بسیاری جنبهها ببینیم» (Edwards 1698: 217).
گرچه عقل بواسطه لطف تعالی الوهی استفاده کرده است، اما مشارکت، امری دیگر است که بواسطه ابزار عقلی میسر نمیباشد به این دلیل که درک روحانی افراد مربوط به جنبه عقلانی آنها نبوده بلکه مربوط به قلب افراد است.
Yale university press Edwards, Jonothan, (1998), Letters and Personal Writings (The works of Jonathan Edwards Series, Volume 16), ed.
Ava Chamberlain, Yale university press, Edwards, Jonothan, (2002), "Miscellanies" (The works of Jonathan Edwards Series, Volume 20), 833-1152, ed.