چکیده:
در علوم شناختی این پیشفرض پایهای حاکم است که دانش ذهنی اساسا دانشی دایرةالمعارفی است که به واسطه بدنمندی با جهان بیرون در ارتباط میباشد؛ ازاینرو ذهن فاقد سازههای ذاتی برای تولید معناست و تنها ابزاری است که به جهان اطراف و تجربیات ما معنا میبخشد. به این ترتیب است که در علوم شناختی فرایند معناسازی از طریق ذهن، مسئلهای مهم تلقی میشود و در همین راستا، برخی از رشتههای علوم شناختی، مانند زبانشناسی و انسانشناسی شناختی، برای فهم این فرایند ابزار تحلیلی مختلفی را ابداع کردهاند. این مقاله به کمک بررسی انطباقی این ابزار تحلیلی بر آن است با معرفی مزایا و محدودیتهای هر یک از این ابزار، درنهایت نشان دهد که چگونه زبانشناسی شناختی برای درک فرایند ساخت معنا در ذهن، به بافتمندی معنا در سپهر اجتماعی- فرهنگی زبان بیتوجه بوده است و چه راه حلی برای رهایی از این مخمصه وجود دارد.
In Cognitive Science، this is a basic assumption that mental knowledge is essentially an encyclopedic knowledge that is associated with world outside via embodiment. Therefore، the mind lacks the intrinsic structures for the construction of meaning، and is the only means that makes meaning to our world and our experiences. In this way، in Cognitive Sciences، the process of construction of meaning through the mind is considered an important issue and in this regard، some cognitive sciences، such as cognitive linguistics and anthropology، have invented various analytical tools to understand this process.This article is intended، with the help of the comparative review of this analytics tool، by introducing the advantages and limitations of each of these tools، finally shows how the Cognitive Linguistics for understanding the process of constructing of meaning in the minds has ignorant from the contextuality of meaning in the social- cultural sphere of language and what is the solution to be get out of this dilemma.
خلاصه ماشینی:
"در بسیاری از این علوم، ذهن به عنوان ابزاری معناساز در نظر گرفته شده است که انسان به کمک آن به جهان و پدیدههای اطراف خود معنا میبخشد؛ ازاینرو در طول دههها مطالعه و تحقیق، اندیشمندان در علوم مختلف، بهتدریج ذهن را با هستارهای معناساز و نظامهای شناختی دیگری مانند زبان و فرهنگ در ارتباط قرار داده و به بررسی این پدیدههای معناساز و تعامل آنها با یکدیگر پرداختهاند، تا جایی که در چند دهه گذشته، علوم شناختی که تمرکز اصلی آن مطالعه ذهن است، با تأکید بر دستاوردهای تحقیقات زبانی و فرهنگی، رشتههایی مانند زبانشناسی و انسانشناسی شناختی را در لوای علوم شناختی جای داده است و این علوم نیز توانستهاند در حل معمای ذهن، به عنوان پدیدهای انتزاعی و پیچیده، دستاوردهای شایان توجهی را برای علوم شناختی به ارمغان آورند.
در ادامه عوامل دخیل در طرح نظریه مدلهای فرهنگی (Cultural models) به عنوان نظریهای بدیل در انسانشناسی شناختی برای تبیین ساخت معنای ذهنی را، با تأکید بر کاستیهای موجود در ابزار تحلیلی مطرح از سوی زبانشناسان شناختی، بررسی میکنیم و ادله خود را برای بهکارگیری مدلی فرهنگی- زبانی به عنوان راه حلی باکفایت برای رفع این کاستیها ارائه خواهیم کرد.
در همین راستا، در این رشته، عدهای برای مطالعه نظام معنا و دانش ذهنی به طرح و پرورش نظریه مدلهای فرهنگی دست زدند ((D’Andrade, 1987/ White, 1987/ Quinn, 1987/ Quinn & Holland, 1987) ؛ نظریهای که اگرچه اشتراکات متعددی با سه نظریه مطرح در زبانشناسی شناختی دارد، تلاش میکند بر جنبه جمعی و اجتماعی- فرهنگی معنا و ساخت ذهنی آن تأکید کند."