چکیده:
یکی از دلایل اصلی برخی علمای شیعه که مخالف مولانا و افکار و تعالیم او هستند این است که میگویند وی سنّی است. بر این ادّعا از اواسط دوره صفویّه تاکید شده و تاکنون به انحای مختلف قوّت یافته استو آن را مستمسکی برای رد و انکار تعالیم مولانا کردهاند. دلایل اصلی آنان یکی اشعاری است که مولانا در آن سنّی بودن را تمجید و از آن دفاع میکند؛ دیگری بعضی آراء مولاناست که به نظر این علماء شیعه حاکی از اعتقاد مولانا به اصول دینی اسلام برحسب اعتقادات اهل سنّت خصوصا اشاعره است. در این مقاله پس از بررسی مفهوم سنّی بودن در تلقی عرفانی از آن، نخست به بررسی آن دسته ابیاتی که مولانا سنّی بودن را تعریف میکند، میپردازیم. پس از آن چند مساله از مسائل مربوط به اصول دین را که مطابق آنها میتوان نظر مولانا را تشخیص داد که آیا بر وفق مذهب اهل سنّت است یا نه بررسی میکنیم.
خلاصه ماشینی:
"مولانا در اینجا نیز میگوید «سنی»، یعنی تابع سنت پیامبر، کسی است که از مرتبه حس بیرون شده و دیده عقل ــ که مراد او در اینجا عقل عقل است ــ یافته و خـدا را مـیبینـد؛ چنانکه در دفتر دوم مثنوی، ابیات ٦١ به بعد، گوید: چشم حس را هست مذهب اعتزال دیده عقـل اسـت سـنی در وصـال ســـخره حســـند اهـــل اعتـــزال خـویش را سـنی نماینـد از ضـلال هر که در حس ماند او معتزلی اسـت گرچه گوید سنیام از جـاهلی اسـت هر که بیرون شد ز حس سنی ویست اهل بینش ، چشم عقل خوش پیسـت در تفسیر این ابیات، انقروی در شرح خود بر مثنوی ١٩ گوید: «کتاب و سنت بـر رؤیـت حق دلالت و شهادت دارد درحالی که آنان (معتزلـه ) آن آیـات و اخبـاری کـه در کتـاب و سنت بر رؤیت حق دلالت میکند، همه را تأویل نموده و رؤیت حق را انکار میکنند»."