چکیده:
هرچند تبیین علّی یکی از مهمترین اهداف علوم طبیعی بهشمار میآید، اما این تبیین در علوم انسانی با تردیدها و ابهامهایی روبهرو است. این ابهامها علاوه بر آنکه سرآغاز پیدایش مکاتبی متعارض درباره ماهیت پدیدههای انسانی گشته و روشهای علوم انسانی توصیفی را تحت تأثیر قرار داده است، منجر به اختلاف نظرهایی اساسی درباره اهداف علوم انسانی شده است؛ همانطور که چیستی و چگونگی علوم دستوری را بهشدت دستخوش ابهام کرده است. ازاینرو باید بحث از اصل علیت و ارتباط آن با علوم انسانی را یکی از ریشهایترین نقاط اختلافبرانگیز در فلسفه علوم انسانی دانست. در این مقاله، ابتدا برخی از تفسیرها از این اصل و نیز جریان آن در پدیدههای انسانی با روش انتقادی بررسی شده و به مغالطات و شبهاتی که دامنگیر برخی صاحبنظران شده است پاسخ داده میشود. سپس با روش تحلیل عقلی، جریان اصل علیت در پدیدههای انسانی تشریح شده و انواع علتها و روابط میان آنها تبیین شده است.
Although the explanation of causality is one of the main aims of natural sciences, it fell under suspicions and ambiguities in humanities. Such ambiguities, not only led to the creation of contradictory schools about the nature of human phenomena, but also influenced the descriptive methods of humanities, and brought about major controversies about the aims of humanities. It seriously made the nature and quality of prescriptive sciences suffer from ambiguity, too. It is, thus, necessary to consider the principle of causality and its tie with humanities as one of the most rooted controversies in the philosophy of humanities. In his article, the author has first studied some interpretations of causality in the course of human phenomena critically and then answered fallacies and doubts surrounded some scholars. He then goes to elucidate the principle of causality in the course of human phenomena through rational analysis and explain kinds of causality and their ties.
خلاصه ماشینی:
همچنين تحقق و بقای صورتهاي ادراکي ذهني بدون نفس انسان ـ که علت حقيقي ايجاد آنهاست ـ امکانپذير نيست، درحاليکه اين صورتها غالباً با دخالت عواملي طبيعي يا اجتماعي بهوجود ميآيند، ولي با از بينرفتن آنها نيز به وجود خود ادامه ميدهند.
دليل صاحبان اين نظريه براي اين امر آن است که هيچ پديدهاي بهوسيله يک علت بهوجود نميآيد، بلکه وقتي ميخواهد بالفعل در جهان محقق شود، تحت تأثير عوامل متعددي قرار ميگيرد که برآيند آنها به ايجاد يک پديده منجر ميشود.
در بررسي اين رويکرد بايد گفت: نفي اصل عليت و قوانين جهانشمول، فرازماني و فرامکاني در علوم انسان، انکار يک اصل بديهي عقلي و استثناناپذير است، و پذيرش رابطه توليدي ميان پديدهها با عوامل و شرايط تاريخي آنها از طرف تاريخگرايانْ خود دليلي بر پذيرش ناخودآگاه اين مسأله است.
ولي اگر مقصود اين باشد که با وجود چنين قوانيني، علوم انساني به دليل پيچيدگيهاي فراوان موضوع، کثرت عوامل مؤثر بر يک پديده، نقص ابزارهاي ادراکي و ناکارآمدي شيوههاي تحقيق تجربي، از کشف قوانين جهانشمول حاکم بر پديدههاي انساني ناتوان است، دراينصورت ضمن قبول اين کمبودها بايد استفاده از روشهاي ديگری چون عقل و شهود و راهنمايي وحي (افزون بر روش تجربي) را براي مطالعه پديدههاي انساني به ايشان توصيه کرد.
آنها بر اين مطلب پاي ميفشارند که اختيار در جايي معنا پيدا ميکند که انسان از ميان دو يا چند گزينه، يکي را برگزيند و ازآنجاکه انتخاب نيازمند مرجح است و ترجيح يک گزينه هم نيازمند سلسلهاي از آگاهيها، ازجمله آگاهي از نتايج هر انتخاب است، بنابراين موضوع علوم انساني کنشي است که از روي علم و آگاهي و با قصد و نيت فاعل صادر میشود (Vanberg, 2002, p.