چکیده:
این نوشتار میکوشد به این پرسش پاسخ گوید که آیا رویکرد ویتگنشتاین متأخر در رویارویی با دوآلیسم نسبتی با پاسخ دکارت دارد. ارزیابی رویکرد ویتگنشتاین از استدلال زبان خصوصی آغاز میشود و برای فهم موضع دکارت یکی از مکاتبات او با پرنسس الیزابت و همچنین مفهوم طبیعت در تاملات تحلیل میشود تا بر این نسبت با وجود تمامی اختلافات بنیادین، تصریح شود. در اینجا نشان داده میشود که در متن فلسفۀ دکارت راهی برای حل مشکل دوآلیسم وجود ندارد، به این معنا که چیرگی بر مشکل دوآلیسم تنها میتواند با خروج از مبانی فلسفۀ دکارت محقق شود و این همان کاری است که ویتگنشتاین و دکارت انجام دادهاند. بنابراین، نوشتار بر این برداشت استوار است که اساس نقدهای ویتگنشتاین بر دوآلیسم و اصول تفکر دکارتی به رویکرد ضدفلسفی ویتگنشتاین مربوط میشود و راهحل دکارت هم برای برونرفت از این مسئله تنها در بستر همین رویکردِ ضدفلسفی تحقق مییابد.
خلاصه ماشینی:
ویتگنشتاین کرمخوردگی برخی از سیب ها)، چگونگی وارسی خود قابلیت وارسی ندارد؛ یعنی به نظر ویتگنشتاین نمیتوان به صحت یک محاسبه از طریق شناخت قواعد محاسبه اطمینان پیدا کرد، بلکه ماهیت یک محاسبه تنها از طریق یادگیری محاسبه آموخته میشود (ویتگنشتاین : ١٣٨٧: ٤٤،٤٥)؛ به بیان دیگر، فرآیند تفسیر و توجیه و رسیدن به قواعدی که دیگر نمیتوان از آن عقب تر رفت در بازی فلسفی و مباحث نظری ما بیپایان است ، اما پایانی در بازی زبانی و زندگی عملی ما دارد، زیرا این عمل است که مبنای قواعد و بازیهای زبانی است و گریزراههای نظری قواعد ما را پر میکند (ویتگنشتاین : ١٣٨٧: ١٣٩)؛ البته باید در نظر داشت که به دلیل همین تقدم عمل بر نظر نمیتوان از عدم شک و ناتوانی عقب تر رفتن در قواعد، درستی یا نادرستی بیواسطۀ قواعد را نتیجه گرفت (ویتگنشتاین : ١٣٨٧: (204 فیلسوف دکارتی مدعی است که دربارة وجود جهان خارج از طریق رؤیا و دربارة قواعد ریاضی از طریق فرض شیطان شریر شک میکند؛ خوابی که بارها او را فریب داده است و شیطانی که قدرت کامل هماره فریفتن دارد (دکارت، ١٣٨٥: ٣٤-٣١)؛ اما پاسخ ویتگنشتاین این است : «این استدلال که «شاید خواب میبینم » از این رو بیمعناست که آن وقت خود این اظهار نیز رؤیاست ، و حتی این هم که این کلمات معنایی دارند» (ویتگنشتاین ، ١٣٨٧: ٣٨٣)؛ همچنین اگر در همه چیز فریب بخوریم پس فریب معنایی ندارد؛ یعنی بازی زبانیای که در آن واژة فریب وجود دارد تنها جایی ممکن است که به چیزی اعتماد کنیم (ویتگنشتاین ، ١٣٨٧: ٥٠٧ و ٥٠٩).
برای چیرگی بر دوآلیسم دکارتی و ارزیابی پیشینۀ این بحث میتوان به نظریه های کلاسیکی استناد کرد که غالبا برآمده از آثار دکارتاند؛ بیشتر این نظریه ها توسط پیروان دکارت، به ویژه پسینیان عقل گرای وی پایه ریزی شدهاند که البته تحلیل محتوایی آنها در دستور کار نوشتار قرار نمیگیرد؛ اما مشکل اساسی این نظریه ها و درواقع آنچه ضرورت طرح دوبارة مسئلۀ دوآلیسم را ایجاد میکند این است که تأکید دوسویۀ دردسرساز دکارت که سخن آن رفت موجب میشود که پاسخ هایی که از متن فلسفۀ دکارتی برمیآیند و با نظر به تمایز آشکار عقلی میکوشند به وحدت ذهن و بدن دست یابند، غالبا ناکام بمانند.