چکیده:
در این مقاله به ویژگیها و انواع داستانهای کوتاه تمثیلی معاصر پرداخته میشود. در ادبیات داستانی معاصر، هر کدام از نویسندگان ضمن استفاده از شگردهای داستانپردازی معاصر از شیوه ها و تمهیدات روایت پردازی کهن مثل تمثیل گرایی هم بهره برده اند. نویسندگان معاصر بنا بر اهداف زیباشناختی و گه گاه برای پنهان کردن مفهوم انتقادی خود، به تمثیل متوسل شده اند؛ البته میان تمثیلهای کهن و معاصر تفاوتهای ساختاری و درونمایه ای وجود دارد. در تمثیلهای کهن ، شاعر یا نویسنده خود معمولا در پایان داستان تفسیر تمثیل را عهده دار میشده ، اما ٣٧ داستان نویسان معاصر فهم و تاویل تمثیل را به عهدة خواننده وامیگذارند. نویسندگان معاصر، لایه یا سطح اولیه داستان را با دقت کامل بازنمایی و روایت میکنند، در حالی که در تمثیلهای کهن این امر چندان رعایت نمیشود. نویسندگان و شاعران روایت پرداز کهن از تمثیل برای تعلیم و تحکیم اندیشه های خود استفاده میکردند در حالی که نویسندگان معاصر، تمثیل را برای بیان روشنگریها و انتقادهای اجتماعی، سیاسی و فلسفی به کار میگیرند. داستانهای کوتاه تمثیلی معاصر را بر حسب ساختارهای روایی و گونه های ادبی میتوان به داستانهای کوتاه تمثیلی واقع گرایانه ، تمثیلی مبتنی بر رئالیسم جادویی، تمثیلی حیوانی، تمثیلی قصه وار و تمثیلی طنزآمیز تقسیم بندی کرد. درونمایه اغلب داستانهای کوتاه تمثیلی معاصر مسائل اجتماعی و سیاسی است که با نگرشی انتقادی و گاه تلخ بینانه روایت شده است .
خلاصه ماشینی:
"در داستان کوتاه معاصر هم اگر تمثیلی حیوانی به کار رود از نوع تمثیلهای کلیله و دمنه و مرزبان نامه نیست که حیوانات خود زبان به سخن بگشایند، بلکه نویسنده در لایۀ ظاهری داستان به بازنمایی وضع و حال حیوانی یا پرنده ای میپردازد که کنشها، رفتارها و ویژگیهای آن تمثیلی از وضع و حال انسانهاست ؛ در این خصوص میتوان به داستانهای کوتاه «انتری که لوطیش مرده بود» و «سگ ولگرد» اشاره کرد.
در داستانهای کوتاه تمثیلی، نویسندگان معاصر از همان شیوة روایت پردازی داستانهای غیر تمثیلی بهره میگیرند؛ به عبارتی نویسنده با وجود اینکه به دنبال بیان محتوایی ثانویه در زیر لایۀ اولیۀ داستان است ، «بازآفرینی واقعیت » را فراموش نمیکند و تصویری عینی از ماجراها، شخصیتها و حوادث ارائه میکند.
منظور از داستانهای کوتاه تمثیلی واقعگرایانه داستانهایی است که در آنها شخصیتها، حوادث ، اشیا و مکانها به گونه ای واقع نما بازنمایی میشوند و انگار رونوشتی از واقعیت معهود هستند؛ به عبارتی «این تمثیلها در واقع بخشی از همان واقعیتی هستند که خود نمونۀ مثالی برای نمایش آن شده اند؛ مثلا آدمی در نقش نمونۀ نوعی برای بخش عمده ای از آدمها، یا روستایی به عنوان نمونه ای از یک جامعه یا یک کشور» (شیری، ١٣٨٩: ٤٨).
داستانهای واقعگرای غیرتمثیلی، بنا به تعریف «برش » کوتاهی از اجتماع هستند؛ یعنی نویسنده جزئی از جامعه را بازنمایی کرده است و وقایع و شخصیتها در معنا و کارکرد اصلی خود هستند و به مابه ازایی بیرون از خود ارجاع ندارند؛ لیکن داستان تمثیلی واقعگرایانه با واقعیت و دلالت بر مابه ازاهایی متناظر رابطه ای تشبیهی دارد که خواننده لازم است آن لایۀ زیرین را کشف کند؛ هرچند قرینۀ صارفه پنهان یا مضمر باشد."