چکیده:
در این پژوهش جنبه کمتر شناخته شده حیات ملکالشعرا محمد تقی بهار در قلمرو سیاست و تحزب، بررسی و صرفا به زندگی سیاسی و حزبی او و آرا و اندیشههای وی در این زمینه پرداخته شده است. عضویت فعال و رهبری شاخص بهار در احزاب دموکرات عصر مشروطه، دموکرات ایران دهه بیست (به زعامت قوامالسلطنه)، دو حزب کوچکتر آزادی (مربوط به قوام و ارسنجانی)، نمایندگی وی در ادوار سوم تا ششم و پانزدهم مجلس شورای ملی، وزارت فرهنگ او در کابینه ائتلافی احمد قوام و دیگر کنشهای سیاسی و حزبی بهار، بررسی و نظریه سیاسی وی از خلال آرا و مواضع او تبیین شده است. بر این اساس، نظریه سیاسی بهار که چارچوب تئوریک این مقاله کشف و استنتاج آن است، واقعگرایی سیاسی و تمرکز توجه بر مصالح و منافع ملی بود که در هر دو عرصه اندیشه و عمل سیاسی وی تبلور مییافت.
خلاصه ماشینی:
بهار در بخشی از قصیدة مشهور جغد جنگ چنین میسراید: فغان ز جغد جنگ و مرغوای او که تا ابد بریده باد نای او چه باشد از بلای جنگ صعب تر که کس امان نیابد از بلای او شراب او ز خون مرد رنجبر وز استخوان کارگر غذای او همی زند صلای مرگ و نیست کس که جان برد ز صدمت صلای او همی دهد ندای خوف و می رسد به هر دلی مهابت ندای او همی تند چو دیوپای در جهان به هر طرف کشیده تارهای او چو خیل مور گرد پاره شکر فتد به جان آدمی عنای او پس از ابیاتی طولانی، بهار در ادامه افزون بر صلح خواهی از آرمان های دیگر خویش همچون راستی و برابری میگوید: کجاست روزگار صلح و ایمنی شکفته مرز و باغ دلگشای او کجاست عهد راستی و مردمی فروغ عشق و تابش ضیای او کجاست دور یاری و برابری حیات جاودانی و صفای او خوشا کبوتر سفید آشتی که جان برد سرود دلفزای او رسید وقت آن که جغد جنگ را جدا کنند سر به پیش پای او تجددطلبی و اصلاحات تجددخواهانه در آرمان بهار، ساحت دیگری از شعر آرمانی او را شکل می دهد: فرتوت گشت کشور و او را بایسته تر ز گور و کفن نیست یا مرگ یا تجدد و اصلاح راهی جز این دو پیش وطن نیست و در جای دیگر میگوید: ذوق بشریت را این عشق کهن گم کرد عشقی نو و فکری نو اندر بشر اندازید ایده آلها و آرمانهای بهار را در شعر بلند او بیش از هر چیز شاید در مبارزة بی امان شاعر با جهل و جور و جبونی بتوان خلاصه کرد: همه استمگران جهولانند ظالمان جاهلان و غولانند جاهلان ظالمند یا مظلوم مترادف بود جهول و ظلوم بهار در شعر دیگری در این خصوص میسراید: بی خردان برگرفته حربه تزویر گشته به خونریزی ملوک مصمم در پایان قصیدة نامدار دماوندیه نیز بهار خواست خود را در محو بیخردی، ظلم ، پستی و تزویر بدین سان میسراید: بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند برکن ز بن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند زین بی خردان سفله بستان داد دل مردم خردمند طرح اندیشۀ سیاسی بهار ملک الشعرا بهار زندگانی سیاسی و فعالیت های حزبی خویش را پس از تجربۀ دوران نوجوانی در انجمن های مشروطه خواهان همچون انجمن سعادت، مشخصا با حزب دموکرات آغاز کرد.