چکیده:
معمولا در آثار فلسفی مسلمانان معرفت پذیری خداوند مستقل بررسی نشده است، بلکه در بیش تر موارد اصل موضوع تلقی شده است. حکیم سبزواری، باوجود رویکرد منتقدانه ای که درمقابل اندیشه های تعطیل گرایانه برگرفته است، عقل را بدون مدد اله ی عاجز از معرفت خداوند می داند و بیان می کند که آن چه خداوند را ازطریق براهین می شناسد عقلی است که به نور خداوند تقویت شده است و درعین حال عقل از نیل به کنه ذات خداوند ناتوان است، به آن دلیل که علم حصولی اکتناهی منوط به حصول تام ماهیت معلوم برای عالم است و خداوند به دلیل تنزه از ماهیت از دسترس پذیری برای عقول مبراست. حکیم سبزواری در تبیین نظریة خویش، علاوه بر اقامة استدلال، به روایات صادره از ناحیه عصمت و نیز سخنان اهل معرفت استشهاد کرده است.
The question of ‘knowability of God’ is not a major topic in the works of traditional Muslim philosophers, as if taken for granted. Despite his critical view of ‘those who divest God of His Attributes’ (mu’attila) - hence, actually divest the concept of God of all conceivability - Hakīm Sabzawārī (1797-1873) also denied the possibility of a rational knowledge of God. Sabzawārī believed that the natural light of the human reason, when intensified by the divine Light, would be capable of knowledge of God through ‘arguments’, although he also emphasized that the very Essence of God cannot be known ‘exhaustively’, since any ‘acquired knowledge aimed at fathoming the depth’ (‘ilm al-iktināhī) would be possible only through the comprehensive acquisition of the essence of the ‘object’ supposed to be known, which is impossible in the case of God Who ‘by definition’ transcends any knowable ‘essence’ (māhiyya). It is worth mentioning that Sabzawārī enriched his arguments with insightful observations taken from Hadith literature and other traditional sources.
خلاصه ماشینی:
2. 1 تعطیل معرفت بالوجه و بالکنه بهدلیل نبود ابزار شناخت (معنای دوم از تعطیل معرفتشناسانه) این نحوه از تعطیل، که درواقع مربوط به حوزۀ معرفتشناسی است، به این معناست که انسان هیچگونه ابزار معرفتی برای شناخت خداوند، حتی هستی خداوند، ندارد و بنابراین بههیچوجه نمیتوان از خداوند سخن گفت و باید به سکوت بسنده کرد که چنین تعطیلی درمیان فیلسوفان الهی پذیرفتنی نیست.
ج) نفی تعطیل معرفتشناسانه بهمعنای اول بطلان این تعطیل در آثار حکیم سبزواری مسلم دانسته شده است، تا بدانجا که برای نمونه در یکی از استدلالهای خود در رد مشترک لفظی بودن مفهوم وجود به آن متمسک میشود که این نظریه مستلزم تعطیل است و البته در رد آن به اموری همچون بیمعنایی ذکر و یاد خداوند و حمدوثنای او و برخی از روایات متمسک میشود و نیز انسداد تحصیل معارف الهی را لازمۀ این دیدگاه میداند (سبزواری 1981: ج 6، 421، ج 2، 335؛ سبزواری 1376: 589) و ازسویدیگر اشکالهای معطله را حل و دیدگاه آنها را براساس مسلمات ایشان نقض میکند که پساز این بدان اشاره میشود.
این راهکار، که درواقع نفی انحصار خداوند در شناخت عقلی و حصولی است، ممکن است بهمعنای پذیرفتن مقدمۀ دوم، یعنی «شناخت عقلی مستلزم اشارۀ عقلی است»، و انسداد شناخت عقلی به خداوند تلقی شود، درحالیکه چنین نیست؛ زیرا حکیم با بیان اینکه «تا زمانی که تو تو باشی، نمیتوانی حکم به وحدت حقیقی کنی، بلکه با نوری ازسوی خداوند میتوانی او و صفاتش را بشناسی» (سبزواری 1981: ج 2، 302)، در مقام مادون فنا نیز راه شناخت عقلی را با عقل مکتحل به نور خداوند باز دانسته است.