خلاصه ماشینی:
"مثقالی:این دومین کتابی بود که من برای کانون پرورش کار کردم.
کتاب اولش را خودم درست کردم و برای کتاب دوم،یکی از همکارانی را که در یکی از مجلات کاریکاتور کار میکرد،پیدا کردم؛او کسی است که وقتی دو نفر باهم حرف میزنند،میتواند حرف زدن آنها را شیرین بکشد.
اکرمی:آقای مثقالی!این کتاب از اولین مجموعه شعرهایی است که در حوزه نوجوانان به صورت تصویرگرری درآمده.
مثقالی:در این کتاب،فقط کتابسازی مد نظر همیشه این اعتقاد وجود دارد که در تصویرگری شعر، تصویرگر واقعا ایماژ مستقل خودش را دارد و دلیلی ندارد که روی تخیل شاعر حرکت کند و ایماژ او را برای تصویر خودش بپذیرد بوده،و اینکه ما یک کتاب جذاب و مفرح برای نوجوانان درست کنیم.
» در کار چند نفر از تصویرگران این بیینال یا این کتابها،میتوانیم روحی را که در تصویر خزیده است، ببینیم؟چقدر از ما جوانها،نگاهمان به بیرون معطوف است؟درحالیکه تنها چگونگی به وجود آمدن اثر هنری است که ارزش آن را تعیین میکند و جز این هیچ مشخصی در میان نیست.
حالا سؤال میکنم از شما،چند نفر از شما میدانید که فضاین ذهنتان مهمتر از هر فضایی است؟ما چقدر برای گسترش،صداقت و صمیمیت این فضا کار میکنیم؟ اکرمی:خب،برنامه بعدی ما عنوانش هست «آقای مثقالی در چند جمله».
من از خودم سؤال کردم که آیا رعب جایزه هانس کریستین اندرسن،باعث میشود که ما بگوییم آقای مثقالی طراح بسیار خوبی است یا مربوط به دورانی میشود که ایشان در حافظه بصری ما قرار گرفتهاند؟دارم پراکنده حرف میزنم،برای اینکه میخواهم این پراکندگی باشد تا دوباره برگردم و بگویم که خطی که آقای مثقالی و خطی که اردشیر محصص به کار میبرد، از طراحی نرمال و معمولی دانشگاهی نمیآید."