چکیده:
بررسی مولفه مشروعیت سیاسی بویژه ازمنظر جریان های فکری اسلامی-ایرانی درطی سده های سوم تاهشتم هجری نشان دهنده ترسیم جامعه هرمی شکل چه از دیدگاه فلسفه سیاسی و چه از نقطه نظر جریان های دیگر است ودراین خصوص می توان به اندیشه های فارابی،ابن سینا،غزالی،خواجه نصیروسایراندیشمندان اشاره کرد. به گونه ای که یک نسبت مشترک می توان میان جامعه شاهی آرمانی،فیلسوف شاه وامام یاسلطان درچارچوب اندیشه سیاسی ایرانی – اسلامی برقرارکرد. البته همه اندیشمندان بنا به نوع تفکر وتحلیل خود ویژگی های متمایزی برای رییس و حاکم قائل می باشند. اما شیعیان با پذیرش باور « امامت » براساس قاعده لطف و براساس نص، مفهوم مشروعیت را در چارچوب ویژه ای جای دادند. امام، حاکم مشروع است و وی کسی است که براساس نص از فرزندان علی (ع) و از نسل فاطمه (س) و از شاخه حسین بن علی معین و منصوب شده است، لذا حکومت وی در صورت تحقق و فعلیت، مشروع، یعنی براساس شرع می باشد.
خلاصه ماشینی:
بن سینا (428 – 370 هجری) در ابتدا باید به دو تفاوت مهم ابن سینا و فارابی اشاره کرد: اول آن که ابن سینا در توجیه عقلانی نـبوت، آشکارا، جایگاه نبی و ارتباط وی با عقل قدسی را برتر از فیوضات متوجه فیلسوف می داند و از همین رو، آراء سیاسی وی در راستای نبوت شکل می گیرد و شرع اهمیتی می یابد که در نظام فلسفی فارابی، اثری از آن نیست؛ دوم آن که ابن سینا به خلود نفس همگانی معتقد است و برخلاف فارابی که خلود را در پیوند با برخورداری کامل از عقل توجیه میکند و قابل قبول می داند، بر خلود نفس عامه مردم تأکید دارد (قادری، 1382، ص 157).
اما شیخ الرئیس ابوعلی سینا، اختلاف و تفاضل عقل ها و فطرت ها و نیز، مراتب اجتماعی – سیاسی انسان ها را امر طبیعی و مطابق تدبیر خداوند متعال میداند و بر همین اساس، حاکمان را برترین و شایسته ترین انسان ها، در آموختن حکمت و سیاست برای تدبیر عالم می داند: «حاکمان کسانی هستند که خداوند، حفظ بندگان را به دست آنان سپرده، تدبیر شهرها و تدبیر امور مردم را به آنان وا نهاده، و سیاست رعیت را به آنان تفویض فرموده است.