چکیده:
تمدن بشــری به جز در بســتر شهر و معماری شــهری ، غیرقابل تصور است و شناخت هویت و ماهیت جوامع بشــری نیز از جمله مسائلی است که همواره محل منازعه بوده و این جز در بســتر محیط مصنوع ، یعنی شهر، که محل بود انسان است ، قابل تصور نیست . در این نوشتار سعی بر این است که با انجام مطالعه بین رشته ای مابین عناصر بافت شهری و عناصر جامعه شناختی به صورت تئوریک ، روشی پایه ریزی شود که شهر را نه به صورت مجموعــه ای از ســاختمان ها و یا حتی یک بافت شــهری ، بلکه به صــورت متنی که قابل خوانش به صورت جامعه شناســانه باشد، در نظر گیرد. در ادامه با استفاده از روش معرفی شــده ، شهرها و بناهای ایرانی دورة اسلامی به صورت مصداقی بررسی شده اند تا الگویی تاریخی ـ فرهنگی برای راست آزمایی روش یادشده حاصل شود. در نهایت مشاهده می شود که تطابقی چشمگیر بین مشخصات فرهنگی ـ مدنی ـ تاریخی جامعه ایران و المان های بافت شــهری وجود دارد که خود حاکی از این اســت که تئوری بررســی شــهر به عنوان متنی قابل خوانش و تفســیر، قابل قبول به نظر می رسد. با گامی به پیش ، دیده می شــود که در بین ارزش های مختلفی که می توانند شــکل شهر را تحت تاثیر خود قرار دهند، این ارزش های پنهان هستند که بیشترین مجال بیان خود را از طریق بافت شــهر و معماری می یابند. این موضوع می تواند منجر به این نتیجه گیری شود که این مطالعه بینا متنی قادر به بیان حقایقی و کشف ظرایفی است که به هیچ وجه از مطالعه مستقیم جامعه قابل دستیابی نیست .
خلاصه ماشینی:
نکتۀ بســيار مهم که نبايد ناديده گرفته شــود، اين اســت که معماري تنها نمايندة وجه هنــري فرهنگ يک جامعه نيســت ، بلکه اگر براي فرهنگ جامعــه وجوهي مختلف قائل شويم (اعم از: علمي ، هنري ، ديني ، عرفاني و فلسفي )، با توجه به اين حقيقت که «معماري [با اينکه ] يکي از شــعبه هاي هنر اســت ، اما سر و کار بســياري با انواع دانش ها همچون رياضيــات و فلســفه و علوم تجربي دارد» (خوئــي ، ١٣٨٣: ص ٨٥) و در نتيجه آميختگي معمــاري با اين شــاخه هاي ديگر فرهنگ بشــري ، مي توان معمــاري را نمايندة جامعيت فرهنگ يک جامعه ، قوم و يا ملت و در مقياســي بس بزرگتر، کليت جهان اســلام دانست و نه فقط نمايندة بخشي از فرهنگ آن .
بســيار مهم است که توجه شــود اين حمايت هنري گرچه در بسياري از موارد توسط اقــوام بيگانه و داراي اصالت غيرايراني صورت مي گيرد، تقريبا هميشــه داراي ريشــه اي ايراني است ؛ مثلا مي توان گفت : «بيشتر آنچه به معماري و نقاشي ايلخاني معروف است ، نــه در حمايت مغولان و نويان ايشــان که در حمايت مشــاوراني ايراني بود که هدايتگر بلندپروازي هــاي مغولان بودند و الهام بخــش ذوق آنها» (بلر و بلوم ، ١٣٨٥: ص ٣٢)، که اين ريشۀ ايراني براي اين هنر، به دوران پيش از اسلام در ايران باز مي شود و در سرتاسر دورة اســلامي نيز دوشادوش ســاير هنرها و معماري اسلامي ايران حرکت کرده است و شاهدي ديگر است از درهم تنيدگي هنرپروري و حمايت از ساخت بناها با جامعۀ ايراني و اهميت آن .