چکیده:
دریافت و تفسیر اثر هنری در فرآیند دو سویه صورت می پذیرد؛ به طوری که تفکیک آنها از یکدیگر امکان پذیر نیست. این مسئله را دانشمندی چون «ارنست گامبریچ» در حوزه ادراک دیداری مطرح می کند. از این منظر، باید بتوان در آثار هنری، صرف نظر از تفاوت های سبکی و پیشینه فردی هنرمند یا توان او در واقع نمایی، یگانگی موضوع را در بازنمود مضمون مشابه تشخیص داد. در گام بعدی در صورت پیوند اثر با متن ادبی می بایست با تسلط به دانش مکتوب، نیل به معنای مستتر را فراهم آورد. برای بررسی این دیدگاه، این مقاله به دنبال این پرسش است: بر اساس نظریه ادراک دیداری ارنست گامبریچ، فهم یگانگی داستان و خوانش درون مایه تصویر در چهار نگاره قاجاری بردوش کشیده شدن شیرین توسط فرهاد، چگونه ممکن می گردد؟ هدف نگارندگان آن است با روش تطبیقی تحلیلی و بهره گیری از مطالعات اسنادی به شیوه کیفی و با دقت به موضع خاص گامبریچ در حوزه ادراک دیداری در مرتبه اول نشان دهند که در قیاس چهار نگاره شیرین و فرهاد، به رغم تفاوت های تجسمی و بود یا نبود برخی عناصر، به دلیل وجود مولفه های تصویری بنیادی، یگانگی مضمون احراز می شود.
در مرتبه دوم و در تطبیق نگاره ها با شرح داستانی، نگارندگان می نمایانند که هرچند شاخصه های اصلی باکیفیت های متفاوت به تصویر درآمده اند، از تجسم برخی موارد صرف نظر شده یا به طمطراق برخی جزئیات اضافه شده است؛ اما در نمونه هایی که به سبک دوران، ملتزم تر هستند یا به عکس بیگانه تر به نظر می رسند، تناسب بین نشانه های تصویری و مضمون، برقرار است. نتیجه آنکه در مشاهده ترکیب کلی تصویر، فهم و تفسیر به صورت هم زمان ادراک می شود. این پدیده است که قدرت بازشناسی نقش مایه ها و امکان حصول به فحوای نگاره ها را فراهم می آورد؛ چنان که در تجسم موضوع واحد، انسان به ناخودآگاه می تواند با تشخیص مولفه های اصلی، یگانگی مضمون را از ورای بازنمایی های متفاوت تشخیص دهد. مسئله ای که اهمیت کارکرد آن در هنرهای تجسمی از خلال بررسی گزینشی این مقاله آشکار می شود.
One of the main steps an artist must take during the process of creating an artwork is to acquire a perception of beauty which will affect the creation of his artwork. Considering the relation between human and beauty in Islamic ideology is as the relation between a perceptive and the perceived. The artist، especially considering his responsibility in introducing beauty to the society، must be able to enhance his ability to see beauty by using conceptual tools، prior to creating a work of art. Researchers have always been interested in the issue of how important and necessary is knowledge to an Artist، but the issue which remains ambiguous is the manner a bouts of perception in relation to substantiating the ability to see beauty (beauty-witnessing) so as to reach a systematic solution for enhancing this ability in the artist. It has been tried in this article to investigate the issue above، by analyzing and extracting logical propositions from Qoran verses and accounts/hadiths، as well as benefitting from Allame Seyed Mohammad Hossain Tabatabai’s opinions. Accordingly، a detailed and meticulous perspective on the quiddity and essence of beauty and the quality of perception indicates that beauty is the manifestation of existential traits by the existing that makes it the responsibility of the intellect to see it; activation of the intellect relies on the quality of contemplation. A contemplation may lead to beauty-witnessing that approaches to subjects according to the existence. The solution for an artist contemplation is achieved on the basis of traits and structures of such contemplations.
خلاصه ماشینی:
تسلط گامبریچ بر تاریخ هنر به او امکان میدهد با مطالعه در وجوه تمایز مشخص شاهکارهای هنری نشان دهد در نحوۀ دیدن عالم، مراتبی از شکلپذیری وجود دارد که انسان را قادر میسازد با تکیه بر دانش پیشین، شباهت صور بازنمودی را درک کند؛ از این حیث، نگارندگان قصد دارند از دریچۀ ادراک دیداری ارنست گامبریچ، برای تدقیق چند نگارۀ قاجاری اقدام کنند.
حال پرسش آن است که بر اساس نظریۀ ادراک دیداری ارنست گامبریچ، فهم یگانگی داستان و خوانش درونمایه تصویر در چهار نگارۀ قاجاری بردوشکشیدهشدن شیرین توسط فرهاد، چگونه صورت میگیرد؟ فرضیه آن است که مکاتب هنری از جهت برقراری پیوند با دانش مکنون در منابع ادبی و بازنمایی عناصر شعری، مسیرهای متفاوت پیمودهاند؛ اما حتی در صورت غفلت از متن روایتگر، تجانس عناصر بنیادی در هر چهار مجلس بر یگانگی محتوای آنها دلالت دارد.
ضمن اینکه تا پیش از این، نهتنها اقدامی در جهت برقراری تناسب بین نظریۀ ادراک دیداری و نگارگری ایرانی صورت نپذیرفته است، بلکه نام گامبریچ در عرصۀ روانشناسی هنر در ایران نامأنوس مانده و نمونه های تصویری حاضر در پژوهش دیگری، توجهی را برنینگیخته است.
بدین منظور، چهار نمونۀ تصویری بهشکل گزینشی (تورشدار) از میان جامعۀ آماری نگاره های قاجار، بهگونهای انتخاب شدهاند که به مقدار ممکن، سیر نقاشی این دوره را از ابتدا تا به انتها پوشش دهند تا تفاوتهای سبکی با اندازه های نسبتا کم (تصاویر 2 و 3) و نسبتا زیاد (تصاویر 1 و 4) بین آنها برقرار باشد؛ چون تنها با درک مفهوم واحد در خلال تفاوتهای سبکی، آن هم در سطوح متمایز است که میتوان به بررسی میزان تأثیر مؤلفه های تصویری در دریافت مفهوم یگانه اقدام کرد.