خلاصه ماشینی:
"چه باید کرد؟یعنی زمانی که ما با این پارادوکس مواجه میشویم که از یک طرف،امر قدسی نیاز به تماس بیواسطه دارد و از یک طرف،رویکرد تعلیمی میخواهد این مقوله را آموزش بدهد،یعنی در واقع مربی و سیستم آموزشی نقش واسطه را پیدا میکند،برای حل این معضل چه راه حلی وجود دارد؟ما از چه عنصری غافل شدهایم؟من اینجا اساسیترین ویژگی کودک را خیال کودک در نظر گرفتم و این طور فرض کردم که مفاهیم دینی،در چارچوب «خیال دینی»به کودک منتقل میشود.
میگوید زمانی که یک حس را به یک نفر منتقل کردید،این حس میتواند در مرحلهای دیگر، حس مشابه خود را تداعی کند؛یعنی من اگر یک قصه را به این فرم خلق کنم که مثلا قهرمان آن کودک ده سالهای است که از حقیقت مورد نظرش دفاع میکند و در جمعی که میتواند یک فامیل،شهر یا یک مدرسه باشد،شجاعانه به حمایت از یک انسان حقیقتجوی دیگر برمیخیزد،با آن که شخصیتها را به صورت واقعی و تاریخی مطرح نمیکنم،اما در جای دیگر که کودک با وقایعی از این دست در متون دینی مواجه شد؛از جمله حمایت-امام علی(ع) در دوران کودکی از پیامبر(ص)-آن را به خوبی جذب میکند و آن حسی را که در خواندن آن ماجرای خیالی پیدا کرده،دوباره در خود زنده میبیند.
وقتی هنرمند به یک پدیده نزدیک میشود،حس تجربه شدهء خودش را به فکر میکنم معضل آثار دینی و یا به ظاهر دینی که دستمایههای وقایع دینی و زندگی بزرگان دین را انتخاب میکنند برای کار و حاصل آن چیزی شده که به قول شما در آن انتقال حس صورت نمیگیرد، از اساس در اینجا باشد که معمولا کسانی که این آثار را نوشتهاند،هنرمند نبودهاند صورت اثر هنری عرضه میکند."