خلاصه ماشینی:
"»1 بادبادک میپذیرد و همین پذیرش،نویسنده را با این پرسشها روبهرو میسازد: 1)اگر خواننده با متن رابطه معنایی و حسی برقرار سازد،آیا نویسنده معتقد است که دخترها،زمانی دختر هستند که الزاما در گوششان گوشواره داشته باشند؟!ایجاز و حذف کلامهای دختر کوچولو که ظرفیت پیامرسانی متن را خدشهدار ساخته است،عامل اصلی ساخت،دلالتهای ضمنی مسئله آفرین،به لحاظ تربیتی و اجتماعی است که در جای خود،به آن خواهیم پرداخت.
» درحالیکه بادبادک از دست دخترک رها شده،ادامه داستان از قاعده و قانون منطق حاکم بر متن خارج میشود و نویسنده فراموش میکند که بادبادکی که از دست دخترک رها شده،بر فرض وزیدن باد و رها شدنش از سیم برق،نمیتواند در اوج آسمان باشد.
لذا میپرسیم: 1-دخترک سرخپوش در پلان نخست،در اولین تصویر کتاب،چه نقشی معنایی دارد؟آیا برای زیبایی کتاب است یا با متن،در انتقال معنا همنوایی میکند 2-در تصویر نخست،چه ضرورتی دارد عکس دخترکی که با ما حرف نمیزند،رابطهء کلامی و تصویری مخاطب با بادبادک را بپوشاند تقدم و تاخر در جاگیری عناصر بعدی،در تصویر رعایت نشده است؛چنانکه گویی این دختر ک است که باما سخن میگوید.
با این فرض: 1-چرا دخترک که از آغاز قصه،خاموش است،به ناگهان سخن میگوید؟ 2-اگر گوینده متن،بادبادک سفید و کوچولو است،چرا دخترک به گوشش اشاره میکند؟جوابی که به این پرسش میتوان داد،تنها این جمله خواهد بود که دخترک،با ایما و اشاره به بادبادک فهمانده که باید گوشواره داشته باشد.
آیا مخاطب میتواند با چنین ساخت کلامی و تصویری،ارتباط برقرار کند؟چرا نویسنده و تصویرساز،از ایجاز مخل بهره بردهاند؟کودک چگونه فاصلهها را پر میکند؟ تصویر هشتم: دخترک،بادبادک رااز آسمان پایین آورده و در دستانش گرفته است و با یک دست،به صفحه شماره نه اشاره میکند."