خلاصه ماشینی:
"چند وقت پیش بود که متن لطیفی در اینترنت خواندم.
بینهایت از خواندنش لذت بردم و آن قصه باعث شد تا نام نویسندهاش در ذهنم حک شود:خانم زری نعیمی...
زری نعیمی من، مهربان بود.
شاید در مجاورت مهربانی بود یا در همسایگی بیپیرایگی و بیدورغی،خانه داشت.
چند وقت است که نقدهایی بسیار گزنده و تلخ،در کتاب ماه شما و خودم،میخوانم.
بینهایت از خواندنش متأثر شدم و همین باعث شد نام نویسندهاش در ذهنم حک شود:خانم زری نعیمی!!!
زری نعیمی شما از آنکه من میشناسم،فرسنگها دور است.
زری نعیمی شما در نوشتههایش،دلها را میخراشد و آزار میدهد،روحها را زخم میزند، رابطهها را خراب میکند؛بیلحظهای تأمل که روی این همه خرابه،چهچیزی ساخته خواهد شد؟ زری نعیمی شما،حتی اگر نقدهایش در بعضی مواقع درست هم باشد،راهنما نیست.
زری نعیمی شما چقدر راحت فرمان صادر میکند؛مثل فرمانروای توی شازده کوچولو و توقع دارد فرمانهایش با همان لحن نیشدار و گزنده، تمام و کمال اجرا شود."