چکیده:
رابطه قرآن و سنت از مباحث مهم علوم قرآن است. بعضی در عین باطل دانستن نظریه قرآنبسندگی، معتقدند قرآن در بیان مراد خود کاستی ندارد و نیازمند غیر، ازجمله سنت نیست. در مقابل، گروهی سنت را قرینهای برای فهم قرآن و درک مراد آن دانستهاند. اینان راه نشان دادن، بیان جزئیات و مصادیق، جری و تطبیق و تاویلات معصومان را که شان تعیین شده برای آنان از سوی خداوند است، تفسیر خواندهاند. ناقدان این نظر پرسیدهاند که اگر بنا بود قرآن نیازمند غیر برای ارائه مراد خود باشد، متشابهات قرآن اولویت داشتند، ولی خدای متعال راه فهم متشابهات را رجوع به محکمات خود قرآن قرار داده، نه سنت. همچنین براساس سنت قطعی، قرآن حاکم بر سنت است و میزان و معیار در صحت انتساب آن، پس چگونه نیازمند به سنت که محکوم آن است، باشد؟ صاحب این نظر به قرآن بسنده نمیکند و از جایگاه سنت در منظومه تعالیم اسلامی غافل نیست؛ زیرا قرآن بهصراحت سخن پیامبر را وحی، یعنی حجت خوانده است، ولی این اعتقاد نه تنها دلیل نیازمندی قرآن به سنت نیست، که اثر عکس دارد. این پژوهش تحلیلی توصیفی با هدف نشان دادن قابل خدشه بودن نظریات ارائه شده در متون آموزشی در مورد تفسیر قرآن انجام شده و تلاشش براین است که اثبات کند آنچه در قرآن بیان نشده، طبق برنامه بوده و سنت در طول قرآن، ارائهکننده آن چیزی است که قرآن بر عهده اش گذاشته است و تنها در صورت روشن بودن مرادات قرآن، سنت پشتوانه مشروعیت خواهد داشت.
The relation between the Qur’an and tradition (sunna) is among the most important discourses in Qur’an sciences. While considering the theory of sufficiency of the Qur’an as invalid، some believe that the Qur’an is not short of stating its intention and does not need others، including the tradition. In contrast، some others have considered tradition an evidence for understanding the Qur’an. They have considered the way of showing and stating the details and the referents، and the applicability and comparison and ta’wīls by the infallibles، which is the status set by Allah for them، as interpretation. The critics of this theory have asked that if the Qur’an was supposed to need others for stating its intention، the ambiguous verses (mutishābihāt) were prior، but the Exalted Allah has maintained the way to understand the ambiguous verses to be referring to the unequivocal verses (muḥkamāt) and not the tradition. Similarly، according to an indisputable tradition، the Qur’an governs tradition and the criteria for its soundness; then، how is it in need of tradition which is governed by it? The provider of this theory does not content himself with the Qur’an and is not ignorant of the status of tradition in the collection of Islamic teachings; because the Qur’an has explicitly called the words of the Prophet (S.A.W.) as Revelation، i.e.، authority. However، this belief is not only not a reason for the Qur’an’s need for tradition، but it is the other way round. This analytical-descriptive research aims at showing the violability of the theories presented in educational texts on the interpretation of the Qur’an and tried to prove that what is not stated in the Qur’an has been pre-planned and tradition، along the Qur’an، provides what the Qur’an has assigned it to and tradition supports legitimacy only when the Qur’an’s intentions are clear.
خلاصه ماشینی:
"» (رجبی، 207) با این توجیهات اشکال همچنان باقی است؛ زیرا اگر در غیر نصوص، قرآن نیازمند سنت باشد، درحالی که نصوص اندکاند و مستفاد از بیشتر آیات در حد ظهور است، پس فهم مراد بیشتر آیات جز در پرتو سنت امکانپذیر نیست؛ نتیجهای که مطلوب معتقدان به قرینه بودن سنت نبوده، به همین دلیل ناگزیر به تقیید نظر خود شدهاند و ظهوراتی را مشمول آن قرار دادهاند که در کلام مبین قرآن، قرینهای داشته باشد.
لازمه دیگر روایت منصوربن حازم این است که قرآن در زمان ما بهتمامی به کناری نهاده شود و از حقایق آن هیچ بهرهای برده نشود؛ چرا که قرنهای متمادی است که مردم به «قیم» معصوم دسترسی ندارند تا قرآن را برایشان بیان کرده و حقایقش را آشکار سازد و احادیث و روایاتی که از پیامبر و ائمه: در تفسیر قرآن نقل شده نیز خود قابل حمل بر وجوه مختلفی است و بر اساس روایت مذکور نمیتواند حجت باشد؛ در نتیجه قرآن بدون قیم است و حجیتی ندارد، ناگزیر جز برای خواندن و امید ثواب داشتن، ثمری دیگر نخواهد داشت!
نکته دیگر اینکه اگر تفاصیل احکام و دیگر معارف الهی را که سنت پیامبر و امامان اهل بیت: بیان کردهاند، بیانگر مراد جدی خداوند از آیات مربوطه بدانیم، قطعا باید سنت را مفسر و مبین و قرینۀ ناپیوسته آیات بدانیم، ولی اثبات این ادعا دشوار است؛ زیرا نمیشود گفت تمام روایاتی که دربارۀ نماز و خصوصیات آن رسیده، همه تفسیر و تبیین مثلا «اقیموا الصلوة» است؛ یعنی نمیتوان گفت مراد خداوند از این آیه و نظایر آن این است: نمازهای یومیه هفده رکعت، ظهر و عصر و عشاء هر کدام چهار رکعت و مغرب سه رکعت و صبح دو رکعت است و تفاصیلی که در کتاب الصلوة و منابع حدیثی آمده است."