چکیده:
تردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است. فلسفه که تابناکترین وجه تعقل بشری در سرگذشت اندیشه هاست، عهده دار تبیین عقلی مهمترین موضوعات حیات بشر بوده که بی شک از جمله بارزترین آنها تبیین نسبت میان خالق و فاطر عالم با موجودات و مخلوقات است. حال اگر ظهور فلسفه در یونان را وجه برجسته تاریخ فلسفه بدانیم چگونگی رویکرد این فلسفه به مادهالمواد و سپس صادر اول از جمله جذابترین و مهمترین وجوهات این تاریخ است. نوشتار حاضر با روش تحلیلی کوشیده است سابقه تاریخی صادر اول در تاریخ فلسفه اسلامی (عقل: اول ما خلق الله العقل) را با رجوع به اندیشه یونانیان در اینباب مورد تامل و تحقیق قرار دهد. فرض بر این است که سرگذشت اندیشه در تمدن اسلامی با تامل بر روی برخی اندیشه های یونانی همراه است و با بازخوانی عمیق مصادر فکری خود (چون قرآن و روایات) به پی ریزی ساختار فلسفی خویش همت گمارده است؛ با این تاکید و تنبیه این نکته که قرآن و روایات محور مطلق این پی ریزیند.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا نکته بسیار مهمی وجود دارد؛ اینکه آیا گرایش فلسفه یونان به متافیزیک 1 که در اندیشه افلاطون 2 ظهوری برجسته دارد محصول درک متمایز طبیعت در اندیشه یونانی است یا متأثر از مفاهیم شرقیان؟ ما معتقدیم متأثر از تعالیم شرقیان است؛ زیرا افلاطون متأثر از فیثاغورس 3 بود خود فیثاغورس که مدتی در بینالنهرین شاگرد زارتاس 4 ، حکیم بزرگ زرتشتی بود، معتقد به جهان فرازین یعنی عالم مثل و جهان فرودین یا عالم ماده بود؛ «اسارت فیثاغورس در بابل سبب شد تا با مذهب و فلسفه مغها، خردمندان ایران، از طریق زارتاس که یک متفکر پیشتاز زرتشتی بود، آشنا شود».
هدف نوشتار حاضر داوری در باب دو نظریه فوق نیست؛ گرچه صاحب این قلم بعنوان یک پژوهشگر معتقد است تأثیر حکمت شرقی بر فلسفه یونان را بههیچوجه نمیتوان نادیده گرفت، اما در عینحال برخی از مبانی حکمی یونانیان نیز قابل تأمل است؛ مانند آنچه گفتیم و اصولا اگر چنین چیزی وجود نداشت، اولا، فلسفه در آن سرزمین به بار نمینشست و ثانیا، مورد اقبال وسیع حکمای مسلمان قرار نمیگرفت.
همچنین افلاطون معتقد است در متن این وحدت، نوعی کثرت حضور دارد؛ چنانکه در رساله پارمنیدس نظر خود را از زبان پارمنیدس چنین بیان میکند: پس به عقیده تو (سقراط یا در اصل افلاطون) کل ایده که واحد است در هر یک از افراد چیزهای کثیر وجود دارد و در آنها حاضر است؟ یا مطلب را بنحو دیگری تصور میکنی؟ سقراط در جواب این سؤال که بنحوی تقریر نظریات خود اوست میگوید: تو در این مطلب چه اشکالی میبینی؟ اشکال پارمنیدس این است که حضور ایده واحد در پدیدههای بسیار، سبب جدایی ایده از خود میشود ولی سقراط با استناد به مفهوم روز (که در عین حالی که تاریخ فلسفه کاپلستون، ج1، ص220."