چکیده:
تطبیق آرای اندیشمندان سبب میشود تا به درک مشترکی از نوع بینش آنان برسیم. در این پژوهش با روش تطبیقی، مراتب انسانی را از منظر جلال الدین محمد مولوی (604 ـ 672ه.ق)، عارف و شاعر شرقی و سورن کییرکگارد (1855 ـ 1813م)، پدر مکتب اگزیستانسیالیسم بررسی کردهایم. مولوی و سورن کییرکگارد، دو تن از متفکران تاریخ بشرند که به دلیل اشتراک و همگونی نوع نگاهشان به هستی، آرای مشترکی داشتهاند و این اشتراک آرا بهویژه درباره انسان و مراتب انسانی جای تأمل دارد. آنان در مقام متفکران دینی، از دو سوی عالم و در دو زمان ناهمگن، فرد را مسئول سرنوشت خود میدانند. هر دو برای کمال انسانی مراتب و مراحلی قائلاند؛ مولوی برای تبدیل شدن به انسان کامل که مقام والای انسانی است عبور از دو مرحلهی انسان ناقص و مجاهد را متذکر میشود و کییرکگارد نظر خود را در قالب سه سپهر زیباشناسانه، اخلاقی و دینی مطرح میکند. این مراحل و مراتب، قرابت زیادی با هم دارند که به شرح آن پرداختهایم.
خلاصه ماشینی:
انسان، مختار است و میتواند راه درست را برگزیند و برای رسیدن به خود برتر به تزکیه بپردازد: هـر کــسی انــدازۀ روشندلی غیــب را بینـد به قــدر صیـقـلی هـر که صیـقل بیش کرد او بیش دید بیشتـر آمـــد برو صــورت پدید گر تو گویی کآن صفا فضل خداست نیز این توفیق صیقل ز آن عطاست قــدر همت باشـد آن جـهد و دعـا لیــس لـلانســان الا مــا ســـعی (همان، 4/2910 ـ 2913) در آغاز سفر شناخت خویشتن، مولوی استفاده از «عقل» را مطرح میکند.
این حس درونی است که آغاز بیداری و انقلاب درونی است: پـــس بداند زود تأثیر گـــــناه تا بنالد زود گـــــوید ای اله (مولوی، 1382: 2/3374) توبه او جوید که کردست او گناه آه او گوید که گم کردست راه (همان، 5/ 832) مولوی حضرت آدم(ع) را الگویی برای بشر میداند که با توبۀ بعد از گناه به سعادت رسید: از پدر آموز کآدم در گناه خوش فرود آمد به سوی پایگاه چون بدید آن عالم الاسرار را بـر دو پا استـاد استغــفار را (همان، 4/324 ـ 325) انسان با درک گناه خود، متوجه میشود که اصولا شناخت و فهمش بیمقدار است و باید راهبری داشته باشد که با ارتباط با او شناخت و فهم پیدا کند، پس با درک گناه زمینه برای ایمان به خدا مهیا میشود.
در مقابل، مولوی- که شاعری مسلمان است - با توجه به مضامین قرآنی که انسان را به تفکر و تعقل دربارۀ خود و عالم پیرامون دعوت میکند و آن را راهی برای شناخت خداوند میداند، سیر عقلانی را در آغاز راه لازم میداند؛ ولی او نیز همچون کییرکگارد معتقد است آنچه ایمان را ایمان میکند پذیرش قلبی است.